نیمه پنهان سلفیسم متجدد

 

آنچه پنهان مانده است

عادت بر این است که در کارهای سینمایی و درام، تروریسم، خشونت و افراطی‌گری در میان برخی پیروان ادیان و خصوصا خشونت در جهان اسلام را ناشی از کج‌فهمی از دین و نوعی سنت‌گرایی افراطی بدانند. فیلم «شبی که ماه کامل شد» نیز در این باب سخن دیگری نگفته و بر همین فهم و تحلیل استوار است. به‌علاوه این فیلم، جذب شدن افراد مختلف به گروه‌هایی از آن دست را ناشی از محرومیت شدید اقتصادی مناطق جغرافیایی آنها می‌داند. «شبی که ماه کامل شد» در تحلیل خود از تروریسم و خشونت از جهان اسلام در همین سطح متوقف می‌ماند و چیزی از علت آن «کج‌فهمی مورد نظر» ارائه نمی‌کند. درواقع فیلم در توصیف متوقف می‌ماند؛ توصیفی مثل سایر فیلم‌هایی از این دست سطحی، تکراری و -به‌گمان نگارنده- عقیم. البته تقریبا در رسانه‌ها و حتی محافل دانشگاهی نیز نگاه غالب به تروریسم و خشونت‌طلبی چنین است. به عبارت دیگر، در این نگاه، خشونت زایده سلفیسم است. این تصویر همان تصویر مشهور رسانه‌های غربی است: تصویری را که غرب طی چند دهه گذشته از بنیادگرایی ترسیم کرده و همه مسلمانان -به‌استثنای کسانی که از غرب و از هنجارها و الگوهای آن حمایت می‌کنند- دربرمی‌گیرد.(1) در این نگاه تجددخواهی به‌عنوان جایگزین سلفیسم و خصم آن معرفی می‌شود. بر این اساس هرچه تجددخواهی و روشنفکری اسلامی گسترش پیدا کند، به همان نسبت سلفیسم، بنیادگرایی و خشونت فروکش خواهد کرد. در این میان عده‌ای نیز با تفاوت گذاشتن میان «روشنفکری تجددطلب» و «تجدیدنظرطلبی» و مبرا کردن تجددطلبان، سلفیسم و به تبع آن خشونت و تروریسم را زایده تجدیدنظرطلبی اسلامی دانسته‌اند(2) اما آیا چنین تفکیکی موجه است؟

  سلفیسم و تجددطلبی، تخاصم یا توافق

در یک تقسیم‌بندی کلان، گروه‌های افراطی و خشونت‌طلب در جهان اسلام را ذیل کلان‌مفهوم «جریان‌های سلفی» تقسیم‌بندی می‌کنند. اگرچه درمورد این جریان و اصول و فروع حاکم بر اندیشه و عملکرد آن سخن بسیار است اما یک توافق شایع درمورد اندیشه و عمل آنها وجود دارد: جنبش سلفیه بخشی از جریان جزم‌اندیشی در تاریخ اسلام است که در قامت اهل حدیث، اخباری‌گری و بنیادگرایی ظهور یافته است. چنین نگاهی، خصم سلفیسم را جریان تجددخواه، روشنفکر و نواندیش دینی تعریف کرده و طیف معتزلیان تا نواندیشان دینی را در مقابل آنان می‌بیند. به عبارت دیگر، در چنین تفسیری تجددطلبی رودرروی سلفیسم قرار گرفته است.

 سلفیسم، تجددطلبی و روشنفکری، زایده اندیشه اصلاحی

اندیشه اصلاحی تاریخ معاصر جوامع اسلامی را دگرگون کرده و نمودها و ظهورهای متعدد و متکثری در حوزه اجتماعیِ جهان اسلام داشته و دارد(3) تحقیقات جدید در اندیشه سیاسی اسلام و جریان‌های اجتماعی نشان می‌دهد جنبش‌های سلفی بیش‌ آنکه ریشه در گذشته و قرون متقدم داشته باشند، جریان‌هایی جدیدند و ریشه در اندیشه‌های متاخر دارند.

اگرچه برخی ریشه سلفیسم را در تاملات حنابله قرون میانه جست‌وجو کرده‌اند اما به‌واقع سلفیسم بیش از آنکه حاصل تامل در آثار ابن‌تیمیه باشد، محصول انحراف از اندیشه اصلاحی است. محمدرشید رضا، شاگردی محمدعبده و سیدجمال را در کارنامه خود داشت. پس از آنان ضرورت مبارزه با استعمار و استبداد کم‌کم جای خود را به مبارزه با عقاید(۴) یعنی مبارزه با بددینی، مناسک‌گرایی و دیگر مظاهر دینداری عامه داد و مبارزه با استعمار را به محاق برد. در چنین شرایطی استعمارگران موقعیت را برای گسترش نفوذ خود در ممالک اسلامی فراهم دیدند و سلطه استعمار بیش از پیش عیان و عریان شد. به عبارت دیگر، در زمانی که جریان‌های سلفی درصدد گسترش مبارزات و فعالیت‌های خود در درون مرزهای اسلامی برای مقابله با آنچه «بدعت» می‌خواندند، بودند فرصت مناسب‌ برای گسترش نفوذ و سلطه استعمار مهیا شد.

در روزگار کنونی نیز با تشکیل داعش و اوج‌گرفتن آن، رژیم صهیونیستی فرصت کافی برای بازسازی خود گرفت و در مدتی که عراق، سوریه، لبنان، ایران و حالا یمن درگیر مبارزه با آن بودند، رژیم صهیونیستی چندین جنگ را با فلسطینیان رقم زد.

   نسبت سلفیسم و اندیشه اصلاحی

اشاره شد که تجدیدنظرطلبی یا اصلاح‌طلبی جلوات بسیار متفاوتی داشته و جنبش سلفیه یا سلفیسم یکی از نمودهای آن است. سلفیه دارای ابعاد دینی، فرهنگی، اجتماعی و سیاسی است(5) که هدف آن «تجدید حیات اسلامی» تاثیر مهمی بر بسیاری از جنبش‌ها و متفکران اسلامی در جهان اسلام داشته است. «اصلاح» و «تجدید» که جزء مولفه‌های بنیادین «اندیشه اصلاحی» است از مفاهیم اساسی سلفیه نیز هست.(6) جنبش اصلاحی اگرچه بر بنیان‌های سلفیسم اولیه تکیه داشت اما از آرای سیدجمال و شیخ‌محمد عبده هم تاثیراتی پذیرفته است؛ خاصه از طریق شاگرد عبده، محمدرشید رضا.(7) این نظر وجود دارد که مراد سید از «بازگشت به سلف»، تفکرات ابن‌تیمیه نبود و عبده شاگرد وی نیز راه استاد را پیموده ولی شایع است که  شاگرد عبده، رشیدرضا به راه دیگر رفته است.(8) سلفیه گرچه صورت‌ها و نمودهای متفاوتی دارد اما در تمامی نمودهای متفاوتش، به قول جان.ال.اسپوزیتو در ذات خود، به‌عنوان جنبشی اصلاحی باقی ماند.(9) نقش این جنش در جریان اصلاح‌طلبی مسلمانان چنان است که برخی از جنبش‌های اصلاحی و نوگرا حاصل تلاش‌های سلفیان هستند.(10)

مولفه‌های مشترک تجددطلبان روشنفکر و سلفیسم

بنیان‌‌های جریان سلفیه کمابیش همان اصول اندیشه روشنفکران تجددطلب است. مبانی، اهداف و راهکارهای مشترک زیادی بین سلفیه و جریان روشنفکری دینی و حتی نواندیشی دینی وجود دارد. حتی این روزها آرمانشهر آنها نیز مشترک شده است.(11)

 پیرایش دین

هر دو قائل به دینی ساده و بی‌پیرایه هستند. گو اینکه تجددطلبان دین ساده را برای تطبیق بهتر با مدرنیته می‌خواهند و سلفیه از این سادگی درصدد بازگشت به اسلام اصیل است اما هر دو برای رسیدن به دین ساده، پیرایش دین را توصیه بلکه تجویز می‌کنند. مساله دین برای آنها بیشتر ظاهر دیانت است.

 نفی تقلید و ابراز اجتهاد شخصی

مولفه‌هایی نظیر نفی تقلید، اهمیت علم و اجتهاد شخصی که غالبا به ارائه تفسیرهای جدید از اسلام خاصه در زمینه احکام قضایی منجر می‌شود (هم روشنفکران و هم سلفیه با اجتهادهای شخصی به احکام نادر و بی‌سابقه در دین رسیده‌اند. روشنفکران برای همجنس‌گرایی حقوق تعیین می‌کنند و سلفیه شیوه‌های قصاص جدیدی ابداع و در شبکه‌های اجتماعی به اشتراک می‌گذارند)، عدم فهم ربط معنوی با شهدا و صلحا، نفی عرضه خویشتن به آزمون‌های دینی ناظر به درگذشتگان، تاکید بر توحید در تقابل با توسل، خالص‌کردن عقاید و اعمال مسلمانان از بدعت‌ها و بازگرداندن «صورت خالص اسلام» ازجمله آن مولفه‌های مشترک است. گرچه سلفیه یعنی آزادکردن اندیشه از قیود تقلید و فهمیدن دین آن‌گونه که بزرگان امت پیش از ظهور اختلاف عقیده می‌فهمیدند(12) اما اصل این خلوص‌گرایی با وضع مدرن مناسبت دارد.

از دیگر مولفه‌های مشترک نخبگان روشنفکر و تجددطلب اسلامی و جریان‌های سلفی، نفی تقلید است. محمد‌بن‌عبدالوهاب، بنیانگذار مکتب وهابی در تعلیماتش رساله‌ای در تحریم تقلید نگاشت. اما کار به اینجا ختم نمی‌شود. مخالفت با تقلید به‌معنای فتح باب اجتهاد شخصی هم بود.(13) اوج این دست اجتهادهای شخصی را می‌توان در رسایل تفسیری دهه‌های 1340 و 1350 در ایران دید. نهضت آزادی و سازمان مجاهدین خلق در این باب ید طولایی داشتند. درواقع جریان سلفیه نیز با کنار گذاشتن تقلید، دست خود را برای تفسیر از دین باز می‌دید.
 
 اعتباربخشی دلیل و برهان

رجوع به منابع اولیه دین در کسب معرفت دینی و سنجیدن آنها در ترازوی عقل بشری از دیگر مولفه‌های مشترک سلفیه و اندیشه اصلاحی است. اصلاح‌گران جدید در این باور که قرآن، کلام غیرمخلوق خداست، با سلفیه هم‌عقیده بودند و هرگونه تعبیر باطنی از قرآن را طرد می‌کردند(14) تجددخواهان درست مانند سلفی‌ها آرای خویش را با دعوت مردم به بازگشت به ظاهر نصوص مقدس اسلامی، یعنی قرآن و سنت اعتبار می‌بخشیدند.(15)

جریان‌های سلفی‌ای که همچون تجددخواهان با دعوی بازگشت به اصول اصیل اسلام و در عین حال ارجاعی دیگر به تاریخ اسلام، بر اندیشه خود صحه می‌گذاشتند عبارت بودند از: وهابیت در عربستان، حلقه شاه‌ولی در هند و فرقه‌های صوفیانه اصلاح‌طلب در سراسر جهان اسلام. در نظر تجددخواهان، همچون سلفی‌ها جانبداری از نصوص مقدس، انتقاد از باورها و مناسک به‌عنوان انحراف از اسلام ناب سلف صالح جایگاه ویژه داشت.(16)

 سلفی ولی مدرن

برخی نیز با تفاوت قائل شدن بین جریان اصلاحی و سلفی‌گری، عقبه جریان سلفی را به ابن‌عبدالوهاب، ابن‌تیمیه و ابن‌حنبل رسانده و شباهت‌های این دو جریان را صرفا صوری می‌دانند(17) اما تعالیم سلفیه ادامه یافت تا الهام‌بخش نسل‌های بعدی عملگرایان باشد. در دهه 1930 میلادی جنبش‌های سلفی رشد کردند، اخوان‌المسلمین حسن‌البنا در مصر و جماعت اسلامی ابوالاعلی مودودی در هند ازجمله آنها بودند. «آنها به‌هیچ‌وجه خواهان بازگشت به شرایط ماقبل مدرن نبودند بلکه هدف آنها استقرار ساختاری بود که بتوانند در بطن فرهنگ مدرن به شیوه‌ای کاملا اسلامی عمل کنند.»(18) آنها به انطباق اسلام با زندگی مدرن باور داشتند و عمل‌گرایی (حَرَکیّت) Activism را با «اصلاح» تلفیق کردند. در حالی که «تجدد» را پذیرفته بودند، به خودکفایی اسلام به‌عنوان مبنایی برای جامعه و دولت اعتقاد داشتند.(19) در نظر تجددخواهان، جانبداری از نصوص مقدس، انتقاد از باورها و اعمال جاری را به‌عنوان انحراف از اسلام ناب سَلَف صالح، مشروعیت می‌بخشید(20) جنبش وهابیت نیز به‌عنوان جنبش اصلاح‌طلب مورد توجه است؛ زیرا به‌شدت مشتاق آن بود تا مذهب را از تاثیرات مضر بدعت‌ها خالص گرداند و دعوت به بازگشت به‌سادگی اصیل اسلام اولیه کند.(21) شوکانی (1834-1250) اندیشه‌ای مشابه ایده‌های محمدبن‌عبدالوهاب داشت. نفی بدعت، تکیه بر شیوه سلف، مبارزه با تقلید، دعوت به مراجعه مستقیم به کتاب و سنت همچنین تاکید بر مفتوح‌بودن باب اجتهاد از ویژگی‌های مشترک اندیشه شوکانی و ابن‌عبدالوهاب است.(22) تکرار این نکته لازم نیست که این مبانی متاثر از اندیشه اصلاحی است.

 حاصل سخن

دقیق‌تر اگر بنگریم، نخبگان جریان‌های خشونت‌طلب و افراطی بیش و پیش از آنکه تحصیلات دینی داشته باشند، دانش‌آموخته دانشگاه‌های جدید بودند. بن‌لادن، ابوبکر بغدادی، حتی تعداد زیادی از نیروهای دخیل در حمله تروریستی 11 سپتامبر نیز فارغ‌التحصیل دانشگاه‌های آمریکایی بودند. اعضای سازمان منافقین نیز چنین بودند. حتی تعداد زیادی از اعضای نیروهای سلفی در منطقه، دانش‌آموخته دانشگاه‌های اروپایی و آمریکایی در رشته‌های علوم دقیقه هستند. حتی این روزها صحبت از جانشین ابوبکر بغدادی است، کسی که از اساس یک بعثی و یک سکولار تمام‌قد است. شاید پرسش جدید این باشد که جریان‌های سلفی را با سکولارهای بعثی چه‌کار؟ اما همان‌طور که آمد سلفیسم پیش و بیش از آنکه جنبشی سنتی باشد بر پایه‌های روشنفکری و تجددخواهی استوار است. با این سابقه همسویی سکولاریسم و سلفیسم امری جدید نیست. در ایران عصر پهلوی نیز همین همسویی سکولاریسم تجددخواه و توسعه‌طلب با نوعی سلفیسم شیعی همراه شد. بر همین اساس بود که در دوره پهلوی اول با وجود آنکه منبرهای علما و روحانیون و وعاظ تعطیل شده بود، شریعت سنگلجی همواره در دارالتبلیغ خود جلسه سخنرانی داشت. تروریسم و خشونت بیش از آنکه حاصل اسلام‌گرایی یا ‌اسلام سیاسی باشد ناشی از تجددخواهی و روشنفکری عقیم است. برای خاموشی و کمرنگ کردن تروریسم، هجمه به سنت و دین و اسلام و نیروهای سنتی خطاست. از آن بدتر اشاعه فرهنگی سکولار است. سکولاریسم، لیبرالیسم و تجددخواهی پرونده سیاه‌تری دارند.

پی‌نوشت‌ها:
1. حمیدمولانا، اسلام و بحران جهان معاصر، تهران، انتشارات علمی فرهنگی، 1389، ص5.
2. ر.ک: محمد قوچانی، «توحید و تکفیر» مجله مهرنامه، شماره 44، آبان 1394، صص44-34. «تراژدی پروتستانتیسم اسلامی»، شماره36، تیرماه 1393، صص33-22. «روشنفکر مسلح»، تیرماه 1396، 46-22.
3. ر.ک: یادداشت‌های پیشین این سلسله یادداشت با عنوان «بررسی تاثیر اندیشه اصلاحی در جهان اسلام و ایران»، در شماره‌های پیشین  روزنامه فرهیختگان
4. مرتضی مطهری، بررسی اجمالی نهضت‌های اسلامی صدسال اخیر، تهران، انتشارات صدرا، 1372، ص47.
5. ر.ک. محسن مهاجرنیا، جریان‌شناسی تفکر سیاسی در جهان اسلام، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، 1395، صص370-364.
6. دایره‌المعارف جهان نوین اسلام، ج3، ذیل«سلفیه»، صص82-81.
7. حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه‌ها: بازشناسی طیفی از جریان‌های دینی، تهران، دانشگاه امام‌صادق(ع)، 1393ف، ص94.
8. مهدی فرمانیان، سلفیه از گذشته تا حال، قم، دانشگاه ادیان و مذاهب، 1395، ص55.
9. دایره‌المعارف جهان نوین اسلام، ج3، ذیل«سلفیه»، ص88.
10. محمدحسین رفیعی، وهابیت: مجموعه مقالاتی در تاریخ و اندیشه با آثاری از مایکل کوک، جان ول، بشیر نافع و جمعی از خاورشناسان، تهران، انتشارات بین‌المللی الهدی، 1393، ص270.
11. محمد قوچانی در مصاحبه با برنامه سختانه در گفت‌وگو با میلاد دخانچی آرمانشهر خود را جامعه نبوی صدر اسلام معرفی می‌کند.
12. دایره‌المعارف جهان نوین اسلام، ج3، ذیل«سلفیه»، ص85.
13. حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه‌ها: بازشناسی طیفی از جریان‌های دینی، ص93-92.
14. دایره‌المعارف جهان نوین اسلام، ج3، ذیل«سلفیه»، ص85.
15. دایره‌المعارف جهان نوین اسلام، ج2، ذیل«تجددخواهی»، ص79.
16. حسین هوشنگی و احمد پاکتچی، بنیادگرایی و سلفیه‌ها: بازشناسی طیفی از جریان‌های دینی، صص98-94و 108. دایره‌المعارف جهان نوین اسلام، ج2، ذیل«تجددخواهی»، ص77.
17. ر.ک. یوسفی‌اشکوری، «کدام بازگشت به قرآن، کدام بازگشت به خود»، مجله احیاء، دفتر سوم، تهران، نشر یادآوران، 1368، صص 163-137. در توضحات فوق خاطرنشان شد که نسبت سلفیسم و اندیشه اصلاحی صرفا به چند انگاره صوری محدود نمی‌شود. مبانی، اهداف و برنامه و عملکرد مشترک چنان است که می‌توان سلفیسم را زایده اندیشه اصلاح دانست.
18. جان.ال.اسپوزیتو، جنبش‌های اسلامی معاصر (اسلام و دموکراسی)، ترجمه شجاع احمدوند، تهران، نشر نی، 1389، ص21.
19. دایره‌المعارف جهان نوین اسلام، ج3، ذیل«سلفیه»، ص88.
20. دایره‌المعارف جهان نوین اسلام، ج2، ذیل«احیاء و تجدید»، ص79.
21. دایره‌المعارف جهان نوین اسلام، ج1، ذیل«اصلاح»، ص451.
22. دایره‌المعارف بزرگ اسلامی، ج9، ذیل «اصلاح‌طلبی»، صص224-225.