بحران قفقاز و مساله «آذربايجان» از ديدگاه سيدحسن تقی‌زاده

 وضعیت منطقه و بازیگران

از جمله وجه‌مشخصه‌های دوران معاصر مساله جدال و منازعه بر سر سرزمین‌ها و مناقشه میان دولت‌ها برای تصاحب آنهاست. البته قبل از دوره معاصر میان ملت‌های مختلف منازعاتی از این دست بوده اما جنس تخاصمات جدید اساسا متفاوت است. جدال بر سر قره‌باغ یکی از گسل‌های جغرافیای سیاسی منطقه است. این موضوع با مساله پان‌ترکیسم و جدایی‌طلبی تا حدودی گره خورده و مناقشه‌ای بین کشورهای ارمنستان و آذربایجان به‌وجود آورده است. مناقشه صرفا به مساله‌ای مربوط به این دو کشور محدود نمی‌شود؛ چراکه مانند دیگر مسائل منطقه‌ای در دوره معاصر به عناصر ‌هویتی دیگری نیز مربوط است. «قومیت» و «مذهب» از جمله این عناصر هستند که حساسیت بحران قره‌باغ را افزایش داده‌اند. مقاصد کشورهای پیرامونی نیز مزید بر علت شده است. از یک طرف ترکیه، از سوی دیگر ایران و در وجهی دیگر روسیه با این مساله درگیر هستند. کشورهای دیگری نیز وارد معرکه شده‌اند، اگر نگوییم در ایجاد آن نقش داشته‌اند. در این میان نفوذ رژیم صهیونیستی پررنگ است. تا جایی که در مناقشه مذکور صریحا و حتی مستقیم ورود کرده و یکی از محرک‌های آذربایجان برای از سرگیری تخاصم بوده است.
همان‌طور که اشاره شد قره‌باغ صرفا ناحیه‌ای درون یک بستر جغرافیایی نیست. با برجسته‌سازی رسانه‌ای که صورت گرفته موضوع به مساله قومیت «ترک» بدل شده است. در اینجا نقش کشور ترکیه و اردوغان در پمپاژ این موضوع برجسته است. وجود عناصر دل‌بسته به ایده «پان‌ترکیسم» در منطقه و ایران مساله را پیچیده‌تر کرده است. عناصر تکفیری نیز برای برجسته‌سازی رویارویی اسلام و مسیحیت، به تعبیر دیگر اسلام و کفر و حق و باطل وارد معرکه شده‌اند. در کنار همه این تفاسیر سیاست رسمی و اعلامی دستگاه دیپلماسی ایران -به‌عنوان عنصر تعیین‌کننده در مختصات منطقه- «رصد وضعیت» است. اینکه این موضع ناشی از تسلط ایران بر اوضاع منطقه است یا عدم‌شناخت آن، در آینده مشخص خواهد شد.  

 توجه به میراث تاریخی برای پاسخ به مساله کنونی

مواجهه ایران با مساله قره‌باغ و بحران آن بسيار مهم و حایز اهمیت است. ایران و ایرانیان خاصه شهروندان ترک و به تعبیر دیگر آذری در کجای این معادله قرار دارند؟ از زوایای مختلفی می‌توان به این مساله و موضوع نگریست. در اینجا نگارنده به سراغ یکی از شخصیت‌های پیچیده تاریخ معاصر رفته تا با توضیح ایده وی در این باب بخشی از میراث ایرانی-آذری در این معادله را به اکنون عرضه کند، بلکه رهگشا باشد.

 آذربایجان و مساله ترکی

قدمت جمهوری آذربایجان به‌عنوان پاره‌ای از خاک ایران به اندازه تاریخ ایران است. استیلای روسیه تزاری در این منطقه 90 سال ادامه یافت تا آنکه به‌دنبال انقلاب اکتبر روسیه کشور نوپایی به‌نام آذربایجان قفقاز شکل گرفت که استقلال آن به دو سال نرسید و با حمله بلشویک‌های آذری به رهبری نزیمان نریمانف و سقوط بادکوبه این قلمرو به‌عنوان آذربایجان شوروی در ترکیب اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی قرار گرفت. در این دوره بود که استالین حمله‌های سختی را به فرهنگ و زبان این منطقه صورت داد. در سال 1991 و با فروپاشی شوروی جمهوری آذربایجان سر برآورد.(1) از این به بعد بود که منازعه هویتی در آذربایجان به‌شدت اوج گرفت و ترکیه همه توان خود را برای القای هویت دلخواه خود به آذربایجان به‌کار بست. چنین رویکردی به تحرکات قومی و جدایی‌طلبانه ترک‌ها در ایران نیز دامن زد.

 تبریز زهدان وطن‌خواهان ایرانی

برخلاف تصوری که «رسانه‌های فارسی‌زبان ایران‌ستیز» و «پان‌ترک‌های ایران گریز» در صدد تبلیغ آن هستند، تبریز و خطه آذربایجان همواره مهد وطن‌خواهان ایرانی و احیاگران زبان فارسی بوده است. فقط اشاره به اسامی شخصیت‌های مذکور از حوصله این نوشته خارج است. متکی به همین میراث است که همواره یکی از پایگاه‌های پایداری از هویت ایران، آذربایجان بوده است. نقش این خطه در مبارزه با استعمار و استبداد در عصر قاجار و پهلوی، تحقق انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس بسیار مهم بود.

 اهمیت سیدحسن تقی‌زاده

سیدحسن تقی‌زاده یکی از  شخصیت‌های مورد نظر است. وی در تبریز زاده شد و تحصیلات اولیه را همان‌جا طی کرد. در تبریز بود که نشریه، مدرسه و کتابخانه تأسیس کرد و در جهت تحقق چیزی که «تجدد» می‌دانست تلاش کرد. وی جزء نمایندگان مجلس اول و دوم مشروطه بود. در ادامه با توجه به عملکردش مجبور به جلای وطن شد و در اروپا و آمریکا اقامت گزید. تا آنکه با روی کار آمدن رضاخان به ایران بازگشت. تقی‌زاده از 1916 تا 1922 (قبل از تأسیس سلطنت پهلوی) در آلمان، نشریه کاوه را منتشر کرد. نشریه‌ای که یکی از منابع مکتوب مهم و میراث روشنفکری سکولار ایران است. وی در نشریه مذکور در مساله «تجدد» و «اندیشه سیاسی» بر موضعی ایستاده که به شدت قابل نقد است. «تنها راه علاج مشکلات ایران را غربی شدن روحی و جسمی دانستن» از جمله ایده‌های مناقشه‌برانگیز وی در تاریخ اندیشه معاصر ایران است که در کاوه تبلیغ می‌شد. همچنین تقی‌زاده جزء طیف روشنفکران سکولاری است که با وجود شائبه‌‌های همکاری با انگلستان در دوره‌های مختلف و عضویت وی در لژ‌های فراماسونری اما به شدت در موضوع استقلال وطن در مقابل استعمار و ملی‌گرایی ایده‌های متنوع و دغدغه‌های شایان توجهی داشت. نگارنده با ایده‌ها و تأملات تقی‌زاده همدل نیست اما بی‌شک بخشی از نظرات وی درباره سیاست‌های دولت‌های استعماری و دولت‌های منطقه‌ای درباره ایران و مناقشات پیرامونی را مهم دانسته و بازخوانی آن را نیاز این روزگار می‌داند. همان‌طور که ایده‌های ناکارآمد تقی‌‌زاده باید بررسی و تبارشناسی معکوس شود. تأملات تعیین‌کننده وی نیز باید مورد توجه قرار گیرد.

 تقی‌زاده و مساله «آذربایجان»

اشاره شد که تقی‌زاده در آلمان روزنامه کاوه را منتشر می‌کرد. اگرچه این تنها کار و مسئولیت وی در این دوره نبود اما اکنون این بخش از میراث وی مورد توجه است. تقی‌زاده در این دوره و پس از آنکه راهبرد وی و هم‌قطارانش در همراهی با آلمان در جنگ جهانی اول به شکست منتهی شد، به انتشار نشریه کاوه ادامه داد. در یکی از سرمقاله‌های این نشریه در مه 1920 تقی‌زاده به مساله‌ای پرداخته که کم و بیش با اکنون ما نسبت مستقیمی دارد. بدیهی است که این نسبت به‌معنای این همانی نیست بلکه از زاویه‌ای دیگر به مساله‌ای تاریخی نگریستن که اکنون ما را درگیر کرده، یک ضرورت است.
 تقی‌زاده در مطلبی با عنوان «آذربایجان و قفقاز» تأکید می‌کند: «استقلال خطه موسوم به آذربایجان در کنار گرجستان و ارمنستان به‌خودی خود از لحاظ منافع ایران زیانی ندارد، بلکه اگر واقعا یک امارت یا دولت مستقل به تمام معنی که به ساز هیچ یک از دول خارجه نرقصد در آن سرزمین که یک وقتی از قلمرو سلاطین و جزء مملکت ما بود به عمل آید چون در منافع اقتصادی و تمدن با ایران بیشتر از هر مملکت خارجی مربوط هستند و نیز ما را از مملکت قزاق و قشون سرخ جدا می‌کند اسباب خوشوقتی ما است. لیکن شرط اولش آن است که آن مملکت واقعا مستقل باشد و نه‌تنها در سیاست بلکه در روح نیز و یک عروسک خیمه‌شب‌بازی نباشد که در جسم آن روح دیگری کند و صدای دیگری از گلوی او بیرون بیاید.
اولین آثار این ممکلت جدید یعنی قفقاز که مردم را در باب این نوع از استقلال به شک انداخت و آن‌چنان بود که همه لغات قاموس‌ها را کنار گذاشته و اسم یک ایالت ایران را برای تسمه مملکت جدید خود انتخاب کرده و آن را «آذربایجان» نامیدند. این فقره به لاشک اثر یک سوءنیت و بلکه سوءقصد بود از طرف معلمین عثمانی این مملکت که مشاق و استاد موسیقی سیاست و اداره‌ آن شده بودند. این دسته خام خیال همان بلندپروازی‌ها و مالیخولیاهای موهومی را که اسباب خرابی مملکت خودشان شد در قفقاز و ماورای خزر و قازان وعظ و تبلیغ می‌کنند.»(2)

 استقلال به‌شرط عدم‌نفوذ خارجی

نخستین اشاره تقی‌زاده به مساله استقلال آذربایجان آن است که این امر مشکلی را متوجه ایران نمی‌کند. اما نکته‌ای و شرطی که در تتمه این بحث اشاره می‌کند جالب است. اینکه استقلال مورد نظر وقتی بلااشکال است که این منطقه تبدیل به محل نفوذ دولت‌های خارجی نشود. در واقع تقی‌زاده نسبت به نفود خارجی‌ها و تحریک‌های آ‌نها در کشور آذربایجان احساس خطر می‌کند. اگر قرار باشد آذربایجان محلی برای نفوذ دیگر قدرت‌های خاصه قدرت‌های استعماری باشد منافع ایران دچار خطر می‌شود. اتفاقی که در شرایط کنونی خطر آن حس می‌شود. به‌خصوص وقتی اخبار مبنی‌بر نفوذ و تأثیرگذاری رژیم صهیونیستی در آذربایجان علنی شده است.

 منافع استقلال سرزمین آذربایجان

نکته‌ دیگری که تقی‌زاده مورد توجه قرار داده وجود یک دولت حایل بین ایران و روسیه است. در دوره قارجار همواره نواحی شمالی ایران مورد تعرض روس‌ها قرار می‌گرفت. تقی‌زاده تأکید می‌کند که وجود دولتی بین ایران و روسیه می‌تواند از شدت این مخاصمات جلوگیری کند. از سوی دیگر چنین کشوری از آن روی که در مجاورت و همسایگی ما قرار دارد بیشترین مراودات تجاری و اقتصادی را با ایران خواهد داشت. لذا از حیث اقتصادی نیز برای ایران منفعت حاصل خواهد کرد. البته صحت و سقم این ادعا نیز محل بحث تواند بود.

  دسیسه عثمانی در آذربایجان

وجه دیگر سخن تقی‌زاده توجه به اسمی است که دولت مذکور برای نام کشور خود انتخاب کرده است. در دیدگاه تقی‌زاده درحالی که منطقه و سرزمین مورد نظر در منابع مختلف به اران شهرت دارد، اتخاذ اسم «آذربایجان» ناشی از سوءنیت و سوءقصد دولت عثمانی است. در واقع در دیدگاه تقی‌زاده وقتی عثمانی و عثمانی‌گرایی بر مساله قومی و نژادی تأکید کند، ماجرا یک خطر ملی برای ایران محسوب می‌شود.

نتیجه

منطقه قفقاز به‌طور عام و آذربایجان به‌صورت خاص همواره دست‌خوش ناآرامی‌هایی بوده است. مساله قره‌‌باغ موضوع جدیدی در مناقشات منطقه خاصه میان ارمنستان و آذربایجان نیست. نکته حایز اهمیت آن است که وقتی این مناقشه‌ها به تخاصم و رویارویی نظامی کشیده می‌شود که عناصر خارجی معادله‌ها را به‌هم می‌زنند. در شرایط کنونی ترکیه که سودای نوعثمانی‌گری دارد و از سوی دیگر رژیم‌صهیونیستی به این مناقشه دامن زده‌اند. تصمیم ایران در این معرکه به‌گونه‌ای باید باشد که نقش دولت‌های خارجی در این تخاصم را درنظر بگیرد و صرفا آن را منازعه‌ای بین ارمنستان و آذربایجان نبیند. این آتش را دیگران (خارجی‌ها‌) برافروخته‌اند.

پی‌نوشت‌ها:
1. محرم ذوالفقاری، نگاه نو به تاریخ‌نگاری جمهوری آذربایجان، ترجمه مسعود صدرمحمدی، مؤسسه مطالعات تاریخ معاصر ایران، 1395، ص7.
2. کاوه، س5، ش5-4 (شماره مسلسل 40-39)، غره رمضان 1338/ 21 مه 1920، ص2.

اين مطلب شنبه 19 مهر 1399 در روزنامه فرهيختگان، منتشر شده است. 
 

جدال براي خدشه به هويت و معرفت

چرا رسانه‌هاي فارسي‌زبان خط تحريف تاريخ انقلاب اسلامي را در پيش گرفته‌اند؟

تاريخ براي هويت‌يابي و هويت‌سازي

تاريخ از دير باز محل رجوع بوده است. دولت‌ها، شخصيت‌ها و گروه‌هاي اجتماعي از تاريخ به مثابه منبع هويت استفاده مي‌كنند. در دورة معاصر با برجسته شدن تأملات پست‌مدرنيستي و بحث‌هاي روايت شناسانه وجه ديگري از تأملات پيرامون تاريخ به ظهور رسيد. اين مباحث پيرامون اين موضوع شكل گرفت كه تاريخ به مثابه رويدادي در گذشته ديگر در دست‌رس نيست بنابراين روايت از تاريخ و رويداد است كه مهم است. به عبارت ديگر آنچه مهم است نه رويداد و تاريخ بلكه روايت تاريخ و رويداد است. چنين رويكردي به تاريخ از يك طرف و ضرورت‌هاي هويتي و سياسي مبني بر بازنگري در روايت تاريخ براي دوري از تخاصم‌هاي بين‌المللي، دولت‌هاي اروپايي را واداشت كه بعد از جنگ جهاني دوم روايت تاريخ در كتب درسي و ديگر منابع آموزشي را تغيير دهند. اگر تا پيش از آن تاريخ نزد آن‌ها بر تمايز و تفاوت و تضاد تأكيد داشت از آن مقطع به بعد روايت جايگزين، همدلي و همسويي و اشتراكات دول اروپايي را اشاعه مي‌داد. البته اين به معناي ناديده گرفتن تاريخ نبود. بلكه حاكي از كار ويژة جديدي براي تاريخ و آن تاريخ تعليمي بود. در تاريخ تعلیمی آنچه ملاك تدريس تاريخ قرار گرفت نه واقعيت و حقيقت بلكه هويت و ضرورت بود. با وجود اين تاريخ تحقيقي كماكان پرقدرت و در شاخه‌هاي متعدد به پيشرفت خود ادامه داد. اوج اين اتفاق در آمريكا بود. وقتي كه تصميم گرفته شد تمايزها و تبعيض‌هاي نژادي كم‌رنگ شود بازنگري در تاريخ تعليمي صورت گرفت. ولي تاريخ تحقيقي جنبه‌هاي مختلف و عميقي از تبعيض‌ نژادي در تاريخ آمريكا را كاويد. حتي با وجود آنكه خيلي از اسناد تجارت‌خانه‌هاي خريد و فروش برده امحاء شده بود ولي تاريخ مسير خود را باز مي‌كرد. چنين رويكردي كم‌وبيش در ژاپن و تا حدودي در چين نيز در پيش گرفته شد. به عبارت ديگر در تاريخ تعليمي به هويت‌شناسي، هويت‌سازي براي سنين كودكي و نوجواني و عمومي تأكيد مي‌شد و در تاريخ تحقيقي آنچه مطمح‌نظر بود كاوش هر چه بيشتر و عميق‌تر واقعيت و ابعاد مختلف آن بود. در تاريخ تعليمي گاهي به تاريخ‌سازي هم دست‌زده مي‌شد اما در تاريخ تحقيقي اصل بر رسيدن به واقعيت است.

 

تاريخ براي شناخت و معرفت

در غالب كشورهاي اسلامي و خاصه ايران اما اوضاء هميشه فرق مي‌كند. در اينجا تاريخ بيش و پيش از آنكه انبار و انباني براي هويت‌سازي باشد، عرصه معرفت بخشي و شناخت است. تاريخ نقش مستقيمي در شكل‌گيري اعتقاد و بنيان‌هاي معرفتي افراد و جامعه دارد. به اين معنا كه تاريخ يكي از عناصر شكل‌دهندة اعتقادات است. تاريخ صرفاً درسي در مدرسه يا دانشگاه يا برنامه‌اي در رسانه نيست. اينجا تاريخ زيسته مي‌شود. لذا در ايران و حتي خيلي از كشورهاي اسلامي، تاريخ در كنار ايجاد هويت، به مفهوم ديگر و مهمتري به نام شناخت و معرفت سروكار دارد. چنين مهمي باعث شده نسبت به روايت تاريخ همواره حساسيت وجود داشته باشد. بخش زيادي از مباحث روزانه مردم پيرامون تاريخ است. آن‌ها روايت‌هاي تاريخي را خيلي راحت نمي‌پذيرند يا تصورات تاريخي خود را به راحتي كنار نمي‌گذارند. در كنار چنين مقاومت‌هايي خدشه‌هاي ايجاد شده در تصور تاريخي آ‌ن‌ها غالباً به تغيير پارادايم‌هاي معرفتي اشخاص منجر مي‌شود. چنين وضعيتي تاريخ و روايت از تاريخ را به جايگاه خاصی نزد مردم بدل كرده است كه هر روايتي قابل پذيرش نيست و اگر روايت تاريخ يا بخشي از آن رد و نقض شود بر معرفت و شناخت و اعتقاد آن‌ها نيز تأثيرگذار است.

 

جايگاه تاريخي انقلاب اسلامي و دفاع مقدس

انقلاب اسلامي بر مبناي تفسيري از اسلام و تشيع به جمهوري اسلامي معنا بخشيد. عصر ظهور انقلاب و دوران دفاع مقدس به عنوان مهمترين عرصه‌هاي تبلور مفاهيم انساني و ديني نظير ايثار، ‌ رشادت،‌ مقاومت و تحقق مفهوم ملت در دوران انقلاب اسلامي حائز اهميت است. برخلاف بسيار از عرصه‌هاي تاريخ ايران نظير مشروطه كه در بدو ماجرا اهتمام كمي نسبت به ثبت و ضبط تاريخ و رويدادهاي آن صورت گرفت، از همان نخستين روزهاي جنگ عراق عليه ايران واحدهاي مشخصي شروع به نگارش و ثبت تاريخ جنگ كردند. اين روايت‌هاي مورد نظر قابل قبول است اما تا گردآوري همه ميراث جنگ راه بسيار است. با وجود اين بنيان‌هاي نظري و اصول اساسي دفاع مقدس ثبت و منتشر شده است. بخش زيادي از اين روايت‌هاي هنوز شفاهي است. جنگ به اين دليل كه غالب خانوا‌ده‌هاي ايراني را درگير كرده بود و همه به نوعي با آن مواجهه داشتند از جمله عرصه‌هايي است كه تقريبا همة مردم ايران از آن خاطره يا روايت تاريخي دارند. به عبارت ديگر تاريخ دفاع مقدس روايت‌ شده است.

 

 تكامل شناخت تاريخ

 از جمله خاصيت‌ها و وجوه ماهوي تاريخ، تكامل ابعاد مختلف آن است. به اين معنا كه هر چه از يك رويداد و تاريخ فاصله مي‌گيرم شناخت ما نسبت به آن رو به تكامل است و مدام معرفت افزايي صورت مي‌گيرد. اگرچه برخي موارد اين معرفت‌ها متفاوت و يا در تضاد با معرفت‌هاي پيشين است اما روند كلي شناختي تاريخي نسبت به رويداد رو به تكامل است.

 

خدشته و تخطئه تاريخ

در كنار اين روند يك خط موازي و به بيان دقيق‌تر يك خط معكوس در صدد است نسبت به همة هويت و معرفت و شناخت تاريخي دفاع مقدس و انقلاب اسلامي خدشه ايجاد كند. اين جريان كه بيشتر از سوي رسانه‌هاي فارسي‌زبان ايران‌ستيز در خارج از كشور راهبري مي‌شود در صدد بازخواني تاريخ نيست بلكه آنچه مورد اهتمام آن است‌، «خدشه»، «مچ‌گيري» و عمده‌ كردن مسائل خرد به هدف نتايح كلان و بزرگ دربارة انقلاب اسلامي و دفاع مقدس است. مستند «كودتاي خزنده» و قبل از آن مستند«جام زهر» و حتي گزارش‌هاي مبني بر ارتباط امام خميني(ره) با آمريكايي‌ها قبل از انقلاب، مستندهاي شبكه من‌وتو پيرامون تاريخ انقلاب اسلامي، همگي از يك خط سير تبعيت مي‌كنند و آن برجسته كردن مسائل خرد و استخراج نتايج كلان آن است. در روايت خرد هم انصاف رعايت نمي‌شود و صرفاً با زاويه‌اي خاص مسئله تحليل مي‌شود. مثلا در مستند اخير(كودتاي خزنده) كارگردان يك اختلاف نظر جدي در شيوة فرماندهي جنگ بين برخي از فرماندهان را برجسته كرده و بدون هيچ دليل روشني نتايجي كلان درباره جنگ اخذ مي‌كند. حتي فراتر رفته و دچار يك توهم توطئه هم مي‌شود و شهادت فرماندهان جنگ در معركة نبرد را نوعي تسويه‌حساب شخصي وانمود مي‌كند.

 

نتيجه

روايت تاريخ در رسانه‌هاي فارسي‌زبان ايران‌ستيز از مشكل اساسي رنج مي‌برند و آن تلاش براي حمله به تاريخ به هدف طرد و رد مقولة هويتي آن و در ادامه خدشه به جايگاه معرفتي و شناخت تاريخ است. آن‌ها مي‌خواهند در يك كلام بگويند جمهوري اسلامي دربارة گذشته و تاريخ خاصه تاريخ انقلاب اسلامي و تاريخ دفاع مقدس دروغ گفته و حقيقت آني است كه ما روايت مي‌كنيم. اگرچه به لطف جذابيت‌هاي بصري اين آثار، رسانه‌هاي مذكور در القاي ايدة خود به برخي موفق بوده است اما تاريخ به روايت بي‌بي‌سي فارسي و من وتو تاريخ نمي‌شود؛ چراكه نخست نه براي معرفت‌افزايي يا شناخت و يا هويت بلكه درست عكس آن براي خدشته به معرفت و هويت‌زدايي روايت شده است. در گام دوم مردم بر معرفت‌هاي خود معتقد اند، اگر روايت بخواهد معرفتي پيشين را خدشته دار كند حداقل بايد به قامت و در حد و اندازه معرفت پيشين باشد. روايت‌هاي فارسي‌زبانان ايران ستيز نه تنها معرفت را متزلزل نمي‌كند بلكه در خدشه به هويت نيز ناكام است. با تأكيد بيش از اندازه و غلو در سند و استدلال نمي‌تواند مخاطب را قانع كند.