۱) در الگوهای اجتماعی «فرهنگ» اصل و اساس جامعه است. برخی نیز چنین جایگاهی را برای «اقتصاد»قایل اند. هنوز هم بر سر ضریب اهمیت این دو نسبت به هم بحث و جدل است. در اینجا نمی خواهم جانب طرفی را گرفته و دیگری را رها کنم. می خواهم به عرصه دیگری نگاه کنم. «سیاست» از هر دو عرصه دیگر کم اهمیت ترجلوه می کند، اما در عمل خاصه در تجربه ایران معاصر به دفعات تجربه شده این«سیاست» و «قدرت» است که پیشران فرهنگ و اقتصاد بوده است. در یک نگاه منطقی باید اهمیت هر یک از عرصه ها را در نظر گرفت. این را هم باید لحاظ کرد که در هر دوره و مرحله ای هر یک از این عرصه ها نسبت به عرصه های دیگر اهمیت مضاعف می یابد. پس باید دید در چه دوره و مرحله ای هستیم تا نسبت فرهنگ، سیاست و اقتصاد را بهتر فهم و درک کنیم و تصور دقیقتری از وضعیت و میدان داشته باشیم. 

۲) دانش سیاسی همواره بر مولفه های یکسانی که نشان دهنده بلوغ سیاسی یک ملت است تاکید دارد. مولفه هایی نظیر تحزب، پاسخگویی، گردش نخبگان و غیره که اگر ملتی آن مولفه ها را دارا نباشد در قاموس علم سیاست رتبه نازلی خواهد یافت. البته در این میان مولفه هایی نیز در نظر گرفته شده که هر ملتی را در مختصات و شرایط خاص خودش بسنجد. باوجود این قدر مسلم و در نهایت دانش سیاسی الگوی یکسانی برای سیاست در چنین جهان ناهمسانی پیشنهاد می کند. در یک نگاه همه جانبه و کلی،الگوهای پیشنهادی بلکه املایی دانش سیاسی برای مردم ملت ها برخلاف مشهور نه تنها متنوع و متکثر نیست بلکه عموما قالبی و اکثرا بدون در نظر گرفتن شرایط سایر ملت ها ست. یکی از مشکل های اساسی سیاست در خاورمیانه به همین مسئله بر می گردد.

۳) در ایران و اساسا در خاورمیانه جایی که در حالا آن را غرب آسیا و شمال آفریقا می نامیم نیروها و بازیگران سیاست متفاوت اند. اساسا بازی سیاسی در اینجا قوانین خاص خود را دارد. اشتباه نشود این به معنای بیگانگی ما با سیاست و اصول و چارچوب های جهانی آن نیست. مراد من نیروهای تاثیرگذار در قدرت و شیوه های کسب قدرت است. بی شک حالا انتخابات به شیوه ای جهان شمون برای اخذ قدرت بدل شده است و اندیشیدن درباره کسب قدرت بدون توجه به انتخابات نتیجه ای جز خطا و زوال نخواهد داشت. در شرایط کنونی منطقه و جهان به چنین شیوه ای است که می توان به تحقق عدالت امیدوار بود. گو اینکه برآمدن موجودات عجیب و غریبی همچون هیتلر و ترامپ و نتانیاهو نیز محصول همین انتخابات و مردم سالاری است. 

۴)انتخابات یعنی قدرت را مردم مشخص می کنند. رای و نظر مردم به شخص و گروه و دسته ای و جناح و حزبی متمایل می شود و قدرت توسط آن ها نقش جدید می گیرد. رای و نظر مردم چطور به گروه و جریان و دسته ای متمایل می شود؟ عقل و دین و دیده مردم در انتخاب آن ها نقش دارد. این روزها نان و جیب و خیلی چیزهای دیگر نیز اضافه شده است. به عبارت دیگر عوامل دخیل در انتخاب مردم متعدد است. در این بین اما مولفه ای نیز به عنوان حکم تعیین کننده در نظر و انتخاب مردم دخیل است. چیزی که به عامل تعیین کننده مشهور است. از قضا این عامل نیز متکثر است. برای مثال برای عده ای نظر فلان شخصیت سیاسی یا شخصیت علمی و فرهنگی مهم است. برای بخشی از مردم نیز دیدگاه علما و برای برخی نیز نظر آن بازیگر یا آن فوتبالیست مهم است. در هر صورت آنچه در رای افراد تاثیر دارد یک شخصیت یا گروه «مرجع»است. 

۵) بنابراین سیاست مهم است و انتخابات در مرحله ای خاص مهمترین نمود سیاست است. در انتخابات مردم تصمیم می گیرند کدام حزب و گروه و دسته را انتخاب کنند. انتخاب آ ن ها نیز به شدت تحت تاثیر احوال شخصی و درونی و گروه های مرجع و دیگر عوامل است. سرمایه گذاری در انتخابات بر روی قشری خاص، گروهی خاص، به وسیله ابزاری خاص نتیجه ای جز شکست نخواهد داشت. در گاه انتخابات باید همه عوامل تاثیرگذار در سیاست را مشاهده و برای آن برنامه داشت. در دوران کنونی که تحولات به سرعت در حال سپری کردن ما هستند، به مولفه ها و نیروهای تاثیرگذار در قدرت نیز افزوده شده است. باید همه عوامل را دید و برای آن ها برنامه داشت.

۶) در ایران و خاورمیانه «خیابان» مهم است اما گاهی عنصر تاثیر گذار بر قدرت نه در خیابان که پشت «دوربین» و «تریبون» و «صفحه کلید» و یا «کاربردان» فضای مجازی هستند. هر جریانی در عین نگاه به عناصر و ابزارهای عام تاثیرگذار در قدرت باید به ابزار و عناصر خاص جریان خود نیز نظر کند و اساسا بیشترین توان خود را بر روی آن متمرکز کند. در کنار این وضعیت نباید متعصبانه بر یگانه راه خود و مشی خود در این مسیر تاکید کند و اصرار بی جا بورزد. تجربه های پیشین نشان داده اگرچه مولفه ها، عناصر و نیروهای شکل دهنده در قدرت و سیاست ایران تداوم داشته اند اما نیروها و عناصر و عوامل و ابزارهای تعیین کننده 

جدیدی به قدرت و سیاست در ایران وارد شده است. بدون در نظر گرفتن آن ها سیاست معنایی ندارد. سیاست گاهی در خیابان، گاهی در تلویزیون، گاهی در تلفن همراه و گاهی در میدان فوتبال رقم می خورد. با توجه با توضیحات بیان شده قدرت و سیاست جزو عرصه های اساسی حیات اجتماعی کنونی ما است و جریانی که برای بازیگری در سیاست ایران برنامه ای نداشته باشد صرفا یک زنگ تفریح و موج زودگذر خواهد بود. برای ورود به سیاست و جدال انتخابات نیز ضمن حفظ الگوهای جریان نباید بر مسیر و مدار و عناصر و مولفه های تکراری پیشین تاکید داشت. حداقل آنکه برای ورود عناصر و دغدغه ها و ابزارها و شیوه های جدید باید گشوده تر عمل کرد. در این شکی نیست که تکثر جزو مولفه های اساس سیاست و قدرت در روزگار سیاسی است اما تجریه نشان داده پیروزی در سیاست حاصل اتفاق و اتحاد جریان ها ست تا تفرق و تکثر آن ها. بنابراین مهمترن برنامه جریان های مختلف برای رسیدن به نتیجه ای بهینه در سیاست باید حول محور اتحاد باشد و این به هیچ وجه به معنای یک دستگی ظاهری نیست.