به مناسبت شهادت شهید مطهری و روز معلم
1) پویایی معرفتی جوامع مختلف، در گرو تلاش متفکران و فیلسوفان و اصطلاحاً اندیشمندان آن جوامع است. تا اندیشمند و متفکر با بدنه‌ی اجتماعی و اصطلاحاً عامه‌ی مردم ارتباط برقرار نکند، تأثیرگذاری او صرفاً حاشیه‌ای است. اگرچه، همین ارتباط محدود هم قابل تأمل است. متفکرِ متعهد به جامعه، نه تنها وظیفهی ارتقای معرفتی جامعه را دارد بلکه باید درصدد رفع شبهات و پاسخ به پرسشهای معرفتی افراد جامعه نیز عمل کند. به عبارت دیگر، وی هم وظیفهی ایجابیِ تلاش برای ارتقای معرفتی افراد جامعه را دارد و هم بایستی با روشنگریهای خود سطوح مختلف مقاومتی جامعه در برابر مسائل گوناگون را مستحکم سازد.
 
2) ایران در دوره‌ی پهلوی دوم، جولانگاه شبهات، مسائل و پرسشهای مارکسیستی یا اصطلاحاً چپ بود. اگرچه جریان چپ در این دوره، به لحاظ سیاسی، گروههای مختلف و متفاوتی داشت، ولی به لحاظ معرفتی همهی آنها نسبت به فرهنگ دینی مردم ایران شمشیر را از رو بسته بودند. آنان حتی با رخنه در نهادهای فرهنگیِ رژیم پهلوی، از ابزارهای قدرت در جهت اهداف خود نسبت به مواجهه با فرهنگ دینی مردم سود می‌جستند.[1]
 
مارکسیستها همچنین، با رویکردی التقاطی، به مناسبات اجتماعی ورود پیدا کردند و سعی کردند با ظاهری اسلامی همان مبانی فکری مارکسیسم را تحقق بخشند. بنابراین مارکسیسم در دو حوزهی فکری‌اعتقادی و سیاسی‌اجتماعی، حیات فرهنگی جامعه‌ی ایران را مورد هدف قرار داده بود. چپها در حوزه‌ی فکری، با انتشار آثار مکتوب، درصدد اشاعه و تبلیغ فرهنگ مارکسیستی بودند و در حوزه‌ی اجتماعی با ایجاد گروهها، به تجمیع و اغفال نیروهای جوان برای مجموعههایی با گرایش مارکسیستی می‌پرداختند. در این میان، جریان اسلامی برای مقاومت در مقابل هجمههای جریان چپ تشکیل جبهه داد. استاد شهید مرتضی مطهری به‌عنوان جلودار این جریان شناخته شده است.
 
3) مواجهه‌ی شهید مطهری با جریان چپ و اندیشه‌ی مارکسیسم در این دوره (پهلوی دوم)، در دو حوزه‌ی فکری‌اعتقادی و اجتماعی‌فرهنگی تبلور یافت. در حوزه‌ی فکری‌اعتقادی استاد شهید مرتضی مطهری با انتشار آثار مکتوب در قالب کتاب و مجموعه مقالات، به شبهات، پرسش‌ها و مسائل مارکسیست‌ها پاسخ می‌داد. وی همچنین در حوزه‌ی اجتماعی‌فرهنگی، در مجموعه سخنرانی‌های خود در جلسات خصوصی و عمومی به طور خاص در حسینیه‌ی ارشاد چنین هدفی را دنبال می‌کرد.
 
با وجود این، اولین مواجهه‌ی جدیِ استاد مطهری با جریان مارکسیست‌های ایرانی، از نیمه‌ی اول دهه‌ی 1330 شروع شد. آنجا که در اسفندماه 1332 کتاب «اصول فلسفه و روش رئالیسم»علامه طباطبایی را شرح و توضیح داد و منتشر کرد.[2] در این کتاب سعی شده است تمام انحرافات ماتریالیسم دیالکتیک به طور واضح نمایان شود.[3] این اثر، که از زمان انتشار سهم مهمی در مقاومت و مقابله‌ی جریان اسلامی در برابر مارکسیست‌ها داشت، تلاش جمعی استاد طباطبایی و شماری از شاگردانش [خاصه شهید مطهری]، در جلساتی بود که برای نقد افکار مارکسیستی در دهه‌ی 1330 برگزار شد.[4]
 
 در همین دهه‌ی 1330، استاد مطهری در مجلات حکمت به سردبیری فخرالدین برقعی، مکتب اسلام و مکتب تشیع فعالیت داشت.[5] در سال‌های 1348 و 1349 بنا به دعوت انجمن دانشجویان دانشسرای عالی، استاد مطهری، طیِ چند سخنرانی در آن دانشسرا، به بحث «ماتریالیسم در ایران» پرداخت.[6]
 
استاد مطهری به‌وسیله‌ی آثار دکتر تقی ارانی با مارکسیسم و بخشی از اندیشه‌ی مادی آشنا شده بود. وی اذعان دارد که همه‌ی آثار ارانی را با دقت مطالعه کرده و از آن‌ها یادداشت برداشته بود تا فراموش‌شان نکند.[7] با وجود این، از مطالعه‌ی دیگر آثار به اصطلاح فلاسفه‌ی مادی که در دسترس بود کوتاهی نمی‌کرد.
 باید توجه داشت که درک و شناخت استاد مطهری از اندیشه‌ی مارکسیسم معطوف به آثار نویسندگانی بود که در ایران قابل حصول بودند. شواهد تاریخی و بحث‌های استاد نشان می‌دهد که با در نظر گرفتن این مؤلفه، شناخت استاد از اصول، مبانی و راهکارهای مادیّون و مارکسیست‌ها اگر بیشتر از شناخت آنان به خود نبود، از شناخت ایشان نیز چیزی کم نداشت. بنابراین نقد و نظر استاد نسبت به مارکسیست‌ها را باید در نسبت با آرا و آثار آنان در آن دوره سنجید. نه آن‌طور که جدیداً باب شده است و آرای اندیشمندان گذشته و آثار منتشرشده‌ی آنان در چند دهه بلکه چند قرن پیش را با آثار منتشرشده‌ی اکنون می‌سنجند.
 
در ادامه، استاد مطهری کتاب «علل گرایش به مادی‌گری» را نگاشت و در مورد چرایی اقبال به این تفکر در دوران معاصر نوشت. وی همچنین در سال‌های 1355 و 1356 با تشکیل جلساتی در شهر قم، با توضیح اندیشه‌ی مارکس، با تکیه بر کتاب «مارکس و مارکسیسم» نوشته‌ی آندره پیتر، در نقد مارکسیسم به ایراد سخن پرداخت. بعداً متن این جلسات توسط یکی از شرکت‌کنندگان در جلسه تنظیم و در قالب کتاب «نقدی بر مارکسیسم» منتشر شد.
 
البته در بازنشر کتابِ «علل گرایش به مادی‌گری» در سال‌های منتهی به پیروزی انقلاب اسلامی، استاد مطهری، مقدمه‌ای بر این کتاب اضافه کرد که گروه‌ها و جریان‌هایی را که مبانی مارکسیسم را پذیرفته بودند ولی ظاهری اسلامی داشتند نقد می‌کرد. نقد‌های شهید مطهری بسیار دقیق بود. به طور خاص «گروه فرقان» مورد نظر استاد بود که عملاً به تفسیر قرآن ورود پیدا کرده بودند و غالب تفاسیر ایشان، تفسیر به رأی و خلاف مبانی اسلامی بود.
 
آنان مفهوم «غیب» در آیه‌ی سوم سوره‌ی بقره (الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلاه...) را همان مراحل ابتدایی رشد انقلاب توحیدی و زمان انجام تحولات کمی می‌دانستند. یا در تفسیرِ جمله‌ی «وبالآخره هم یوقنون» می‌گفتند: اینان (انقلابیون) به نظام برتر در مرحله‌ی شهادت انقلاب یقین دارند.[8] چنین کج‌فهمی و التقاط‌هایی باعث شد استاد مطهری تمام‌قد مقابل این گرایش‌های منحرف ایستادگی کند و سرانجام توسط آنان (گروه فرقان) به شهادت رسید.
 
4) در باب مواجهه‌ی شهید مطهری با مارکسیسم و مارکسیست‌ها به مطالبی اشاره شد. با وجود این، یکی از شبهات اساسی در مورد نسبت شهید مطهری و مارکسیست‌ها، مطلبی است که همواره توسط گروه‌های مختلف سیاسی چنین بیان شده است: شهید مطهری چنان قائل به آزادی بودند که بایستی استاد مارکسیست در دانشگاه کرسی داشته باشد و مردم باید مارکسیسم را از زبان یک مارکسیست تمام‌عیار بشنود و در مورد آن قضاوت کنند. اما اصل ماجرا چیست؟
 
ماجرا به یکی از سخنرانی‌های استاد شهید مرتضی مطهری در دانشکده‌ی الهیات دانشگاه تهران در دوم بهمن‌ماه 1357 برمی‌گردد.[9] آنجا که استاد می‌فرمایند: «من در این دانشکده، چند سال پیش نامه‌ای نوشتم به شورای دانشکده و در آن تذکر دادم؛ یگانه دانشکده‌ای که صلاحیت دارد یک کرسی را اختصاص بدهد به مارکسیسم همین دانشکده‌ی الهیات است؛ ولی نه اینکه مارکسیسم را یک استاد مسلمان تدریس کند، بلکه استادی که واقعاً مارکسیسم را شناخته باشد و به آن مؤمن باشد و خصوصاً به خدا اعتقاد نداشته باشد. می‌بایست به هر قیمتی شده از چنان فردی دعوت کرد تا در این دانشکده مسائل مارکسیسم را تدریس کند.»[10] اگرچه تا اینجا بخشی از تفاوت بلکه تضاد نظر بیان‌شده‌ی استاد با روایت نسبتاً غالب مشهود است، اما در ادامه، جنبه‌های بیشتری از این خلط تاریخی را ایضاح خواهیم نمود.
 
استاد قبل از بیان آن جملات، در مزمت دروغ و فریب سخن می‌گویند و با بیان خاطره‌ای، به دروغ‌گویی و فریب‌کاریِ گروه‌های مارکسیست اشاره می‌کنند و اینکه این فریب‌کاری باعث اغفال مردم می‌شود. اگر گروهی بخواهد از آزادی سو‌ استفاده کند و مردم را فریب دهد، باید مانع از آنان شد؛ به طور خاص، وقتی آنان بخواهند تعالیم خود را به اسلام نسبت دهند.
 
در فراز دیگر سخنرانی و پس از بحث ابتدایی، استاد مطهری تصریح می‌دارد: «در حکومت اسلامی احزاب آزادند، هر حزبی اگر عقیده‏‌ی غیراسلامی هم دارد، آزاد است. اما ما اجازه‌ی توطئه‌گری و فریب‏کاری نمی‌دهیم.»[11] به بیان دیگر اغفال، دروغ‌گویی و توطئه‌گری و در یک کلام سوءاستفاده از آزادی خط قرمز استاد مطهری برای آزادی است.
 
باید توجه داشت استاد تصریح کردهاند که اگر قرار است چنین کرسی دایر شود، بایستی در دانشکده‌ی الهیات باشد و در شرایطی که ایشان یا استادی که جوابگو باشد هم حضور داشته باشند. به بیان دیگر، ایجاد کرسی برای مارکسیسم محدود به فضایی شده است که پرسشهای آن پاسخ داده شود نه در هر دانشکدهای و کوی و برزنی.
 
بنابراین این سخن استاد مطهری، که حتی مارکسیسم هم میتواند در دانشگاه کرسی تدریس داشته باشد، مقید به شروطی است به قرار زیر: گوینده بایستی صداقت داشته باشد و ایدهها و آرای خود را شفاف و صریح بیان کند و هیچگاه برای تأثیر بر مخاطب از پوشش اسلامی برای عقاید خود سوء‌استفاده نکند. همچنین چنین بحثهای اعتقادی بایستی محدود به محیط دانشگاه و به طور خاص در دانشکدهها مختص به این بحثها نظیر دانشکدههای علوم انسانی و الهیات باشد. در ادامه، ایشان معتقدند کسانی حق آزادی به معنایی را که بیان شد دارند که فکر توطئه در سر نداشته و بنای این کار را نداشته باشند. 
 
5) با توجه به مطالب فوق، می‌توان چنین نتیجه گرفت که شهید مطهری در حوزه‌های فکری‌اعتقادی و اجتماعی‌فرهنگی با تفکر مارکسیسم و جریان چپ رویارویی و مواجهه‌ی جدی داشت. وی در این مسیر برای نیل به مقاصد خود، از شیوه‌های مختلفی، اعم از نشر کتاب و مقاله گرفته تا ایراد سخنرانی و برپاییِ جلسات خصوصی، بهره جست.
 
استاد مطهری، با اقدامات و روشنگری‌های خود، بخش وسیعی از جامعه‌ی ایران را نسبت به انحرافات مارکسیستی مقاوم کرد و برنامه‌های مارکسیست‌ها را عقیم گذاشت. برنامه‌های وی برای مقابله با مارکسیسم صرفاً در حوزه‌های تخصصی، که مخاطب خاص داشت، محدود نماند؛ بلکه استاد با سلسله‌جلسات سخنرانیِ خود در دوره‌های مختلف با عموم مردم در ارتباط بود و در جهت رشد ایشان عمل می‌کرد.
 
اگرچه جریانهای مارکسیستی، در عرصهی تفکر و نقادی ره به جایی نبرده بودند و هیچ استدلالی در برابر استدلالهای استاد نداشتند، اما سرانجام در 12 اردیبهشت 1358 گروهک فرقان با ترور استاد در ظاهر به این غائله خاتمه داد. اما آثار شهید مطهری به یمن استقبالی که به آنها شده است، عملاً همان وظیفهی متفکر جامعه را بر عهده گرفتند و بر مردم ایران تأثیرگذار افتادند.
 
پی‌نوشت‌ها:
[1] نامه‌ها و ناگفته‌ها (1385)، به کوشش شورای نظارت بر نشر آثار استاد مطهری، تهران، انتشارات صدرا، ص 200.
[2] فراتی، عبدالوهاب (1389)، روحانیت و تجدد با تأکید بر جریان‌های فکری‌سیاسی حوزه‌ی علمیه قم، قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ص 144.
[3] طباطبایی، محمدحسین (بی‌تا)، اصول فلسفه و روش رئالیسم، مقدمه و پاورقی استاد شهید مرتضی مطهری، قم، دفتر انتشارات اسلامی، ص 22.
[4] جعفریان، رسول (1386)، جریان‌ها و سازمان‌های مذهبی‌سیاسی ایران، قم، نشر مورخ، ص 31.
[5] فراتی، عبدالوهاب (1389)، ص 124.
[6] مجموعه آثار استاد شهید مطهری (1389)، جلد 1، ص 439 .
[7] مطهری، مرتضی (1389)، علل گرایش به مادی‌گری: مقدمه‌ی ماتریالسم در ایران، تهران، انتشارات صدرا، ص 11.
[8] مطهری (1389)، ص 38.
[9] مطهری، مرتضی (1384)، پیرامون انقلاب اسلامی، تهران، انتشارات صدرا، ص 6 تا 23.
[10] مطهری، مرتضی (1384)، ص 13 و 14.
[11] مطهری، مرتضی (1384)، ص 17.



منتشر شده در پایگاه تحلیل-تبیینی برهان
منتشر شده در تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی