مأموریت در بیت المقدس

 

نگاهی به فعالیت و دغدغه های سید ضیاءالدین طباطبایی درباره فلسطین و اتحاد مسلمانان

توجه به مسئله فلسطین و اتحاد مسلمانان در دوران معاصر از جمله عرصه های مورد اتفاق همه نیروهای اجتماعی و سیاسی در ایران بوده است. اگرچه در این زمینه بیشتر اقدامات جریان های اسلامی مورد توجه قرار گرفته اما با بررسی دقیقتر مشخص خواهد شد که این مهم از سوی دیگر جریان ها اعم از جریان های«چپ»، «ملی گرا» و دیگر «نخبگان سیاسی» نیز مورد اقبال بوده است. در این مقاله تلاش های سیدضیاءالدین طباطبایی در این زمینه را مورد بررسی قرار می دهیم. طباطبایی، «روزنامه نگار مشکوک و ماجراجو»، همراه رضاخان در کوتای اسفند 1299، نماینده مجلس و یکی از رجال مرموز تاریخ معاصر ایران معروف به انگلوفیلاست. اقامت وی بین سال های 1310 تا 1322 در فلسطین جزو دوره ای از زندگی اوست که تحلیل های متناقضی را له یا علیه وی ایجاد کرده است. در این مقاله ضمن توجه به این دوره، به دیدگاه ها و عملکرد وی در زمینه بحران فلسطین و اتحاد کشورهای اسلامی نگاه می کنیم. 

دوره جدید زندگی سیدضیاء الدین طباطبایی

سیدضیاء الدین فردای روزی که از منصب رئیس الوزرایی در چهارم خرداد 1300 عزل شد به اروپا رفت. 10 سالی را در آنجا بود تا آنکه به دعوت امین الحسینی مفتی اعظم قدس به کنفرانس اسلامی در این شهر دعوت شد. این دعوت مطلع سکونت طباطبایی تا سال 1322 در فلسطین بود. در این سال های وی چندین بار فلسطین را ترک و در اروپا مستقر شد و دوباره به فلسطین بازگشت.بعد از آن سیدضیاء راهی ایران شد تا در مجلس شورای ملی دوران جدید حیات سیاسی خود را آغاز کند. روایتی از چرایی و  چگونگی حضور وی در فلسطین وجود دارد که سیدضیاء را عاملی از طرف انگلیس برای نفوذ در این کنفرانس و در ادامه زندگی در قدس معرفی می کند. همچنین در این روایت سیدضیاءالدین طباطبایی نقش مهمی در خرید زمین های مسلمانان فلسطین و فروش آن ها به صهیونیست ها ایفا می کند؛ روایتی کلیشه ای، تکراری و تا حدودی غیر مستند از حضور سیدضیاء طباطبایی در فلسطین که توسط نشریات و نیروهای حزب توده و برخی از چپ های ایران در دهه 1320 ایجاد شد. این روایت در همان سال های و همچنین در سال های بعد از سوی دیگر جریان ها حتی جریان های ملی گرا نیز مورد استفاده قرار گرفت. در این مقاله نگارنده دیدگاه مورد اشاره را رد یا قبول نمی کند بلکه از زاویه دیگری به حضور سیدضیاء در فلسطین می پردازد. 

کنفرانس اسلامی در قدس و دعوت از طباطبایی

کنفرانس اسلامی قدس را امین الحسینی مفتی بیت المقدس در حمایت از فلسطین و برای اتحاد جهان اسلام علیه صهیونیسم ایجاد کرد.طباطبایی در سال هایی که در کنفرانس عضویت داشت نماینده دولت ایران نبود.امین الحسین از سیدضیاء الدین به عنوان یکی از رجال سیاسی منطقه دعوت کرد تا در کنفرانس مورد نظر شرکت کند.سیدضیاء الدین در فلسطین عضو کمیته اجرایی کنفرانس اسلامی ورئیس دبیرخانه این کنفرانس شد. کنفرانس در نظر داشت در مقابل قدرت گیری نیروهای صهیونیستی و یهودیان مهاجر در فلسطین، حمایت مسلمانان و کشورهای اسلامی را از مردم مسلمان فلسطین به رخ بکشد و از این طریق جهان را نسبت به بحران ایجاد شده در فلسطین آگاه کند. در این میان نقش سیدضیاء به عنوان دبیر کنگره بسیار حائز اهمیت و مورد توجه است.

 فعالیت های طباطبایی در فلسطین

کنفرانس سراسری اسلامی از هفتم تا هفدهم دسامبر 1931 (15 تا 25 آذر 1310) در قدس برگزار شد و اندیشمندان، سران و رجال کشورهای اسلامی در آن شرکت کردند. در این کنفرانس بحث های زیادی بر سر شیوه های همکاری اسلامی، نشر فرهنگ اسلامی، دفاع از بقاع متبرکه اسلامی، تاسیس دانشگاه اسلامی در بیت المقدس و نظردهی درباره خط آهن حجاز و چاره برای مهاجرت های یهودیان به فلسطین و مقابله با تهاجمات صهیونیست ها به مسلمانان، انجام گرفت. سخنران سوم افتتاحیه کنفرانس سیدضیاء بود که به ایراد سخن درباره ضرورت اتحاد اسلامی در کنار حفظ قومیت هر ملتی نیز تاکید داشت. در این کنگره امین الحسینی به عنوان رئیس و سیدضیاء طباطبایی به عنوان نائب رئیس و رئیس دبیرخانه کنگره منصوب شدند.طباطبایی به عنوان یک سازمان دهنده قابل، به شدت از سوی عده زیادی از نمایندگان تشویق به گردانندگی اداره دائم کنگره شد. وی نیز قبول کرد و سنگینی اداره دائم کنگره به دوش او افتاد.طباطبایی یکی از درخشان ترین و باهوش ترین و پرنشاط ترین شخصیت های کنفرانس بود.

سیدضیاء که قصد ماندن در فلسطین را داشت در راستای اهداف کنفرانس یک دانشگاه اسلامی در قدس راه اندازی کرد. همچنین با تاسیس کمیته های محلی در فلسطین و شعبه های آن در کشورهای اسلامی و دیگر قاره ها و کشورهایی که عرب مهاجر داشتند سعی در انسجام بیشتر ملل مسلمان داشت.در ادامه سیدضیاء که با اصرار امین الحسینی در فلسطین ماند در بیت حانون غزه قطعه زمین بایری خرید و به آباد کردن آن پرداخت. باغات این زمین در قحطی جنگ جهانی دوم غذا و آذوقه کنسول ایران در فلسطین را تامین می کرد. زمینی که بعدا توسط «جمیل زند» و صهیونیست ها به یغما رفت. حسین علا در گزارشی که در اسفند 1310 درباره ملاقاتش با سیدضیاءالدین در ژنو برای وزارت خارجه ایران ارسال کرد اظهار می دارد: سیدضیاء درباره کنگره اسلامی به او گفته بود که در این کنگره به هیچ وجه درباره خلافت صحبت نشد و قصد عمده از تشکیل این کنگره تظاهری بود در مقابل عملیات ملت یهود در بیت المقدس که خود را ذیحق در آن سرزمین می دانند.همچنین عالم بزرگ شیعه در دوره معاصر علامه محمدحسین کاشف الغطاء که در کنفرانس اسلامی نقش جدی داشت اظهار می دارد. تلاش های سیدضیاء در جهت اهداف کنفرانس چنان بود که توجه او را برانگیخت و همنشینی این دو را افزایش دادتا جایی که کاشف الغطاء، او را رفیق خطاب می کند.همچنین کاشف الغطاء در توصیف خود از وی تاکید دارد که: «سیدضیاءالدین طباطبایی نابغه توانمند، به نایب رئیسی کنفرانس انتخاب شد. سیدضیاء در آن کنفرانس و میان آن همه آدم ها برجسته، مانند ستاره صبح می درخشید. گمانم قادر بود هفت زبان سخنرانی کند، ولی غالبا به انگلیسی یا ترکی سخن می گفت. شگفت آور آنکه زبان عربی را خوب نمی دانست، شاید بعد از آن یاد گرفته باشد، زیرا در هوشمندی، زیرکی، گستردگی معلومات و معارف آیتی بود.»

 وحدت در رویکرد طباطبایی پس از ترک فلسطین

سیدضیاء در سال 1322 به ایران بازگشت وتا هنگام مرگ دغدغه ها و فعالیت های خود در حوزه اتحاد اسلامی را حفظ کرد. مسئله فلسطین تنها نمود دیدگاه وحدتی و تقریبی سیدضیاء نیست. وی در این دوره با جریان های نیز دیدارهای گسترده داشت. در تابستان 1332 وی جلسات متعددی را با فدائیان اسلام برگزار کرد. سیدضیاء الدین در اوایل بهمن 1335 در ملاقاتی با وزیر مختار اردن در خانه خود در سعادت آباد تهران درباره مسلمین ازبکستان و تاجیکستان شوروی سخن گفت.طباطبایی همچنین در ادیبهشت 1336 بنا به دعوت ملک سعود پادشاه کشور عربستان سعودی به ریاض مسافرت کرده و مدت دو هفته مهمان آن دولت بود.در دی ماه همین سال نیز از طرف دربار شاهنشاهی ماموریت داشت مذاکرات خصوصی ای را با پادشاه عربستان انجام دهد. در این دوره سفرهای سیدضیاء به عربستان برای وظایفی بود که حکومت به او محول کرده بود. بر همین اساس در تیرگی روابط قدرت با عربستان، روابط سیدضیاء با آن کشور نیز کم رنگ شد. با وجود این ارتباط وی با عربستان صرفا در چارچوب اهداف پهلوی و در جهت مقاصد سیاسی از این نوع نبود. وی در خرداد 1338 برای بحث راجع به کنگره اسلامی به عربستان مسافرت کرد. به عبارت دیگر تلاش در راستای اتحاد کشورهای اسلامی در دستور کار سیدضیاء قرار گرفت. 

طباطبایی در تایید تلاش های شیخ مرتضی رهنما در جهت کمک به مسلمانان الجزایر در دیداری که بین آن ها رخ داد تاکید کرد که  باید روز 27 ماه رمضان را روز الجزایر اعلام کنیم و در این روز در کلیه مجامع و محافل و مساجد برای توفیق مردم الجزایر دعا کنیم و به وسیله مطبوعات هم به دنیا اعلام گردد تا همه متوجه ایران بشوند. با این وضع فرصت گرانبهایی از دست رفته است. در ادامه همین دیدار وقتی که با سخنی از طرفی یکی دیگر از شرکت کنندگان در جلسه مواجه شد که دولت فرانسه از موضع ما رنجیده خاطر خواهد شد. پاسخ داد:به درک که دولت فرانسه از ما برنجد زیرا ما مسلمانیم و بایستی به آن ها کمک کنیم و مدتی در این باره صحبت کرد.سید ضیاءهمچنین وطن پرستی فلسطینیان را می ستود و با مقایسه علقه آن ها به وطنشان در نسبت با مصریان اظهار داشت: انگلیسی ها با هشت هزار نفر مصر را کنترل کرده اند در حالی که با 50 هزار نفر موفق به اداره و کنترل فلسطین نشدند.وی در هر فرصتی جویای وضعیت فلسطین بود.با وجود این سیدضیاء هرگز وجود دولت اسرائیل را انکار نمی کرد و در بحبوحه طرفداری های دائمی که از فلسطینیان و مسئله فلسطین در ایران می شد او موضع مشخصی راجع به اسرائیل داشت.

دلالی سیدضیاء در فلسطین برای صهیونیست ها هنوز یک ادعا است و برای چنین ادعای سند و روایت قابل اعتنایی به دست نیامده است. در مقابل گزارش های متعددی در تلاش وی برای انسجام و اتحاد کشورهای اسلامی در حمایت از فلسطینیان، وجود دارد. در کنار این موضوع، طباطبایی رویکرد خصمانه ای نیز نسبت اسرائیل نداشت. به عبارت دیگر وی به احتمال زیاد قائل به سیاست تشکیل دو دولت در فلسطین بود. از سوی دیگر سیدضیاالدین طباطبایی منافع ایران را در گرو همدلی با کشورهای منطقه می دید و از رهگذر وحدت و تقریب کشورهای اسلامی منافع ایران را می جست.

این مطلب در روزنامه رسالت منتشر شده است. 

فلسطین و یهودیان ایران

«همگرایی» تا «واگرایی» یهودیان ایران نسبت به صهیونیسم

 صهیونیسم و هویت‌بخشی به یهودیان
جریان‌های صهیونیست در نیمه نخست قرن بیستم توانستند خود را نماینده یهودیان معرفی کرده و مهمترین نقش را در سازمان‌دهی گروه‌های یهودی در اروپا، آمریکا و آسیا ایفا کنند. با منسجم کردن یهودیان زمینه‌های مهاجرت آنان به فلسطین ایجاد شد. در این میان تلاش‌های برخی از جریان‌های سنتی یهودی برای آگاهی بخشی نسبت به اهداف صهیونیسم و افشاگری درباره مقاصد و نیات آن‌ها به نتیجه‌ای نرسید. این رقابت یهودیان سنتی و صهیونیست‌ها تا روزگار کنونی نیز ادامه دارد. صهیونیست‌ها به خصوص بعد از تشکیل اسرائیل هواداران خود در میان یهودیان را افزایش دادند. ‌آن‌ها تشکیل اسرائیل را فرصت مناسبی برای جبران سختی‌های قوم یهود در طول تاریخ معرفی کردند. بنابراین صهیونیسم با شعار هویت‌بخشی به یهودیان توانست غالب یهودیان جهان را با دغدغه‌های خود همراه کند و با تأکید بر مسئله هویت‌بخشی یهودیان، گروه‌ها و جریان‌های رقیب را به حاشیه ببرد. بنابراین صهیونیسم با وجود مخالفت‌های جریان‌های سنتی یهودی، انسجام‌بخش یهودیان بود و توانست هویت آن‌ها را در جهان معاصر احیاء کند. 
 مهاجرت به فلسطین و قدرت‌یابی صهیونیسم
فعالیت‌های آژانش یهود و دیگر تشکیلات صهیونیستی در ایران، با روی کار آمدن حکومت پهلوی در ایران همزمان شد. در گام نخست مهاجرت یهودیان در دستور کار قرار گرفت. به شیوه‌های مرموزی یهودیان ایران و عراق جهت مهاجرت به فلسطین اقناع بلکه مرعوب شدند. در چنین شرایطی آیت‌الله شیخ عبدالکریم حائری، مؤسس حوزه علمیه قم نسبت به چنین وضعیتی موضع گرفت و از رضاشاه خواست که مانع از این کار شده و از مسلمانان فلسطین حمایت کند. روند مهاجرت یهودیان به فلسطین حتی پس از تشکیل اسرائیل نیز ادامه داشت. در ادامه جنگ‌های اعراب و اسرائیل نتیجه‌ای جز افزایش قدرت صهیونیسم نداشت. این امر، تداوم و تکرار یک تراژدی را به همراه داشت؛ حمله و تجاوز به حریم مسلمانان فلسطین و آوارگی ایشان. مبارزان فلسطینی نیز مقاومت را در رأس راهبرد خود برای مقابله با رژیم صهیونیستی قرار دادند. البته در این میان جریان‌هایی که به سمت سازش تمایل داشتند همواره وجود داشتند. در این معرکه ستیز و سازش صهیونیست‌ها به تحقق اهداف خود می‌اندیشیدند. 
 رژیم پهلوی، اسرائیل و یهودیان ایران
دو دهه واپسین حکومت پهلوی وضعیت ویژه‌ای را میان یهودیان ایران و اسرائیل ایجاد کرد. روابط ایران و اسرائیل در دوران پهلوی، پر از پنهانکاری‌های سیاسی و ظاهرسازی‌های فریبنده بود. این روابط سطح سیاسی، اقتصادی، نظامی و امنیتی داشت. ارتباط آشکار با اسرائیل، موضع‌گیری شخصیت‌های سیاسی دینی و سیاسی و توده مردم را به دنبال داشت. بنابراین، این ارتباط همواره در لایه‌ای از ابهام و کتمان قرار داشت. نفوذ اسرائیل در ساختارهای سیاسی، اقتصادی و فرهنگی کشور و رابطه عمیق دولتمردان و رجال ایرانی با اسرائیل، «پهلوی» و «اسرائیل» را به دو همراه و همدل در جبهه سیاسی منطقه بدل کرد. یهودیان ایران نیز در این معرکه تأثیرگذار بودند. مهاجرت یهودیان ایران به فلسطین همچنان صورت می‌گرفت. از سال 1347 با کمک چند نفر از کلیمیان ایران تشکیلاتی برای کمک های مالی به اسرائیل به نام «مگبیت»mag bit  در تهران به وجود آمد و برای جمع آوری کمک‌های مالی به افراد سرشناس مراجعه کردند. برای اجرای این هدف حتی در کنیسه‌های تهران و شهرستان‌ها به طور آشکار اقدام به جمع آوری وجوه کردند. حمایت‌های معنوی یهودیان ایران از اسرائیل نیز تبلیغ می‌شد. 
 محور مقاومت
 از سوی دیگر نیروهای مقاومت در ایران(روحانیت و جریان‌های مخالف رژیم پهلوی) در کنار مبارزه با رژیم پهلوی، رویکردهای خصمانه‌ای نیز علیه اسرائیل داشتند. در همین راستا آن‌ها توانستند تعامل سازنده‌ای با مبارزین فلسطینی برقرار کنند و در عمل منطقه به دو جبهه اسرائیل-پهلوی و نیروهای مقاومت علیه آن‌ها بدل شده بود. جبهه پهلوی-اسرائیل تحت تأثیر آمریکا بود و به نوعی نیروی آن محسوب می‌شد و جبهه مقاومت با تنوع جریان‌های اسلامی و مارکسیستی و سوسیالیستی، به مرور به سمت انسجام و تأثیرگذاری عمومی و اجتماعی پیش می‌رفت. 
 وضعیت یهودیان ایران در بحران ملی و منطقه‌ای
یهودیان ایران که رابطه عمیقی با اسرائیل داشتند، به دلیل همدلی با اسرائیل همواره از سوی ایرانیان مسلمان در مظان اتهام بودند. این در حالی بود که در میان یهودیان ایران نیز در همدلی و همسویی با اسرائیل اشتراک عقیده وجود نداشت. گروهی از میان یهودیان ایران که بعدها شکل منسجم تری به خود گرفتند به نام «جامعه روشنفکران یهودی ایران» در رد اتهامات و ابهامات درباره ارتباط جامعه کلیمیان ایران با سفارت اسرائیل در تهران تلاش کرد و بعداً با انتشار نشریه «تموز» مشی خود مبنی بر تفاوت و تضاد مشی یهودیان ایران و اسرائیل را نشان دادند. این جریان در روزهای بعد از انقلاب اسلامی این وجه از هویت خود را برجسته کردند و نشریه تموز در نخستین شماره خود در سوم تیرماه 1358 حمله شدیدی به اسرائیل و روزنامه کیهان  داشت؛ چراکه آن‌ها سعی در جلوه دادن همراهی یهودیان ایران با اسرائیل داشتند.
 امام خمینی(ره)؛ تفکیک میان یهودیان و صهیونیست‌ها 
در کنار این ستیز و منازعه فرهنگی و سیاسی، امام خمینی(ره) با تأکید بر تفاوت یهودیان ایران و صهیونیست‌ها بر این مسئله تاکید داشت که راه و رسم و سرنوشت یهودیان ایران با صهیونیسم یکی نیست و اساساً این دو مقوله متفاوت است. ایشان ضمن حمله شدید نسبت به اسرائیل، یهودیان و دیگر اهل کتاب در ایران را در پناه اسلام دانستند. چنین رویکردی توسط امام خمینی(ره) و علمای شیعه سابقه داشت. امام خمینی(ره) حتی یهودیان ایرانی مهاجر در اسرائیل را تحت ستم دانست و ابراز امیدواری کرد که هرچه روزتر آن‌ها به وطن برگردند.
  تضاد میان سیاست و دیاسپورای فرهنگی
انجمن‌های یهودی ایران به شیوه‌های مختلفی تفاوت بلکه تضاد ایده و عقیده خود و صهیونیسم را نشان دادند. با وجود این یهودیان ایران به دلیل علقه‌های خانوادگی با بستگان خود در فلسطین و همچنین بنا به رویکردهای دیاسپورایی همواره فلسطین را سرزمین موعود می‌دانند. به عبارت دیگر اگرچه یهودیان ایران خاصه جریان روشنفکر آن سعی در بیان تفاوت و تضاد یهود و صهیونیسم دارند و در ایران این امر را هارون یشایایی گسترش داد همچنین علمای شیعه بر این امر صحه گذاشتند اما به واقع کلیمیان و اساساً غالب یهودیان از هویت‌یابی‌ای که اسرائیل برای یهودیان ایجاد کرد خرسند اند. مشکل یهودیان روشنفکر و یهودیان ایران نه با اساس تشکیل اسرائیل که با جنایات آن در فلسطین است. آن‌ها ضمن همدلی با تشکیل اسرائیل نسبت به جنایات آن رژیم مسئله دارند. در واقع آنچه برای یهودیان ایران مسئله بود نه اسرائیل به مثابه یک رژیم بلکه سیاست‌های خصمانه و ضدنژادی آن علیه مسلمانان است. 
 نتیجه
یهودیان ایران اگرچه  با مهاجرت  به فلسطین و در ادامه مراودات مالی، سیاسی و فرهنگی با صهیونیست‌ها و دربار پهلوی در تشکیل اسرائیل و گسترش نفوذ آن نقش داشتند اما در ادامه و با تخاصم شدیدی که اسرائیل در فلسطین و در منطقه ایجاد کرد این ارتباط دچار خدشه شد. با وجود این یهودیان ایران مانند سایر یهودیان جهان در کنار تقابل با سیاست‌های خصمانه اسرائیل علیه مسلمانان نگاه همدلانه‌ای نسبت به اسرائیل به عنوان دولتی یهودی داشته اند. آن‌ها اسرائیل و صهیونیسم را اگرچه نقد و طرد می‌کنند اما از آن روی که برای ایشان هویت‌بخش بوده نفی نمی‌کنند. در چنین وضعیتی علمای شیعه به خصوص امام خمینی(ره) با تاکید بر تفاوت میان یهود و صهیونیسم بر رابطه مسالمت‌آمیز مسلمانان و یهودیان تاکید داشتند و از این طریق سعی در ایجاد شکاف و به رسمیت شناختن تفاوت یهودیان و صهیونیست‌ها داشتند. 

اين يادداشت در روزنامه رسالت منتشر شده است. 

نقد رويكرد امين الحسيني در بحران فلسطين

مسئله فلسطین تاریخ معاصر جهان اسلام را دگرگون کرده است. اگرچه کشورهای اسلامی به اهمیت این موضوع توجه دارند اما در عمل اهتمامی جدی از سوی رهبران جهان عرب و اسلام در حمایت از مقاومت مردم فلسطین صورت نمی‌گیرد.  بخشی از این ملال سیاسی ناشی ارتباطات پشت پرده اعراب با آمریکا و اسرائیل است. آن‌ها به دلیل منافع مشترکی که بین خود و استکبار و اسرائیل تعریف کرده‌اند تشکیل جبهه «غربی عربی عبری» را بر «جبهه مقاومت» ترجیح داده و فلسطین را قربانی منافع خودکرده‌اند. در این میان اما بخش مهمی از این غفلت تاریخی درباره فلسطین ناشی از فراموشی سیره نخبگان جهان عرب و شخصیت‌های تقریبی و وحدت‌بخش جهان اسلام است. در روزگاری که حتی برخی از جنبش‌های فلسطینی بر اختلافات بین خود و دیگر نیروهای مقاومت تأکیددارند توجه به سیره و عملکرد این نخبگان می‌تواند در حل مسائل کنونی رهگشا باشد. حاج‌امین الحسینی ازجمله شخصیت‌هایی است که مطالعه و بررسی عملکرد او در این مسئله مهم است. الحسینی در این مسیر ابزار «مدارا» تا راهبرد «مقاومت» را آزمود و سرانجام تنها راه بحران فلسطین را در عدم اعتماد به انگلستان و تأکید اتحاد مسلمین و مقاومت دید. او در جهت اهداف خود به خطه‌های مختلف جهان اسلام سفر کرد تا جایی که به «مهاجر قرن بیستم» لقب گرفت.  
 امین الحسینی مفتی فلسطینی
محمدامین بن محمدطاهر معروف به امین الحسینی(۱۳۹۴-۱۳۱۱ق/ ۱۹۷۴-۱۸۹۳م) مفتی فلسطینی و از نخستین رهبران جنبش فلسطینیان بر ضد سلطه انگلیس و صهیونیسم است. وی در قدس زاده شد و تحصیلات مقدماتی و زبان فرانسه و علوم دینی را در مدارس قدس و قاهره طی کرد.  او در کنار این دانش، علوم نظامی را نزد ترک‌ها فراگرفت و مدتی نیز در جنگ عثمانی‌ها با اروپا مشارکت داشت. وی توانست بین علوم اسلامی، دانش سیاسی و علوم نظامی تلفیقی ایجاد کند و در راستای اهداف خود از آن بهره بگیرد.  الحسینی در قاهره با اندیشه‌های سیدجمال‌الدین اسدآبادی و شیخ محمد عبده آشنا شد و تحت تأثیر آن‌ها قرار گرفت. سال‌های رشد و شکل‌گیری شخصیت علمی و سیاسی امین‌ الحسینی با جنگ جهانی اول و تسلط انگلیس بر فلسطین مصادف شد. در همین سال‌ها به نیروهای مقاومت مسلحانه پیوست و نخستین بار در میان رهبران فلسطینی سر برآورد. 
 اتحاد راهبرد حاجی‌امین ‌الحسینی
حاجی‌امین نیک دانسته بود اولین گام در مبارزه انسجام و وحدت است. بنابراین با تشکیل کلوب عربی(النادی العربی) نخستین سازمان سیاسی فلسطینی‌ها را رقم زد که دغدغه اتحاد با سوری‌ها را نیز داشت.  در ادامه وی که یکپارچگی مسلمانان فلسطینی را در مقابل صهیونیست‌ها و نیروهای انگلیسی کافی ندانست دایره اتحاد و وحدت نیروهای اجتماعی را وسیع‌تر کرد. بنابراین به سراغ مسیحیان رفت و پس از بیانیه بالفور  که در حکم اعلام جنگ با فلسطینیان بود با تأسیس الجمعیه الاسلامیه المسیحیه درصدد برآمد با مسیحیان علیه صهیونیسم به‌اتفاق مشترکی برسد. امین در قیام سال ۱۳۳۸ق/ ۱۹۲۰م که به انقلاب اول فلسطین شهرت دارد نقش برجسته‌ای در سازماندهی عمومی و ایجاد ارتباط با جهان اسلام ایفا کرد. 
    مدارا و اعتماد به انگلستان 
انگلیس و صهیونیست‌ها در بزنگاه‌های مختلف با ایجاد رقابت و یا توجه سیاسی به شخصیت‌های فلسطینی توازن سیاسی فلسطین را به نفع خود رقم می‌زدند. درواقع بریتانیا با این رقابت‌‌های کاذب مانع از رویکرد خصمانه فلسطینی‌ها علیه اشغالگران می‌شد. بنابراین صهیونیست‌ها از قیمومیت انگلستان بر فلسطین بهره بردند و با حمایت‌های شبکه‌ها و سرویس‌های سلطنتی بریتانیا مهاجرت گسترده یهودیان به فلسطین را ساماندهی کردند. به‌عبارت‌دیگر برای بریتانیا و صهیونیست‌ها مسئله اصلی مهاجرت یهودیان به فلسطین بود و هر چه به این مهم کمک می‌کرد مهم تلقی می‌شد. آن‌ها که تأثیرگذاری الحسینی را در سیاست و جامعه فلسطینی دیدند و نتوانستند علیه اقدامات او در مبارزه تأثیرگذار باشند، سعی کردند او را جذب کنند و با چنین سیاستی حداقل از تهدید منافعشان بکاهند. بنابراین در سال ۱۹۲۲ که مجلس اعلای اسلامی فلسطین تأسیس شد، حاج‌امین الحسینی ریاست آن را بر عهده گرفت. او اداره امور اوقاف فلسطین را نیز بر عهده گرفت. به‌عبارت‌دیگر درزمانی که با ادامه فعالیت نیروهای مقاومت فلسطینی، اشغالگری انگلستان و مهاجرت صهیونیست‌ها می‌توانست در نطفه خفه شود و مانع از رسیدن آن‌ها به مقاصدشان شد، الحسینی درگیر مناسبات بوروکراتیک مجلس اعلای اسلامی و امور اوقاف فلسطین شد. الحسینی با اجازه نیروهای بیگانه به قدرتمندترین مرد فلسطین تبدیل‌شده بود. در عوض او نیز تا حدودی به آن‌ها اعتماد کرده بود که مطالبات عمومی مردم را به‌صورت سیاسی و از طریق انگلستان پیگیری کند اما در عمل بهترین فرصت برای نجات قدس و فلسطین از دست رفت. این روند ادامه داشت تا آنکه حوادث منتهی به سال ۱۹۲۹ رخ داد. 
  مقاومت تنها راه آزادی 
 امین‌الحسینی که حالا متوجه سیاست و راهبرد انگلستان در فلسطین شده بود فرصت را برای عمده کردن مسئله فلسطین برای جهان اسلام مهیا دید. او در سال ۱۹۳۱ کنفرانس جهانی اسلامی را باهدف وحدت ملل اسلامی در قدس برگزار کرد. همچنین در شورش سال ۱۹۳۴ و قیام عزالدین قسام در سال۱۹۳۵ دخالت کرد. به‌عبارت‌دیگر امین ‌الحسینی اگرچه دیر اما درک کرده بود صرف اقدام سیاسی برای رهایی فلسطین کارگر نخواهد بود. بنابراین رویکرد مقاومت را از سرگرفت. تکاپوهای سیاسی، عقیدتی و نظامی او و تلاش برای اتحاد گروه‌های فلسطینی در مقاومت علیه اشغالگران انگلیسی و صهیونیست، منجر شد بریتانیا او را تحت تعقیب قرار دهد. امین الحسینی در آثاری که بعدها منتشر کرد رویکرد انگلیسی‌ها در قبال فلسطین را ریشه‌شناسی کرد و متوجه شد که اساساً مسئله بیش از آنکه سیاسی باشد عقیدتی و مذهبی بوده است اما دیگر فرصت گذشته بود. 
  هجرت به عراق 
با آغاز جنگ جهانی دوم فشار به گروه‌های مقاومت فلسطینی و حاج‌امین‌الحسینی افزایش یافت تاجایی که او مجبور شد مخفیانه به لبنان و در ادامه به عراق بگریزد. رشیدعالی گیلانی که به‌تازگی جنبشی را در عراق راهبری می‌کرد از ورود امین الحسینی استقبال کرد. الحسینی به همراه تعدادی از گروه‌های فلسطینی وارد عراق شدند. بغداد به مرکز فعالیت‌های نیروهای مقاومت فلسطین تبدیل شد. امین‌الحسینی در عراق توانست حزب امت را تشکیل دهد که هدف آن استقلال کشورهای اسلامی از یوغ استعمار و وحدت بین آن‌ها بود.  با اتحاد نیروهای ضد انگلیسی در عراق به رهبری امین‌الحسینی انگلیس فشار بر نیروهای مقاومت را بیش‌ازپیش افزایش داد. این دولت استعماری توانست با جذب نوری سعید به جریان حامی متفقین در صف نیروهای مقاومت رخنه ایجاد کند. در این میان امین‌الحسینی و رشیدعالی که قدرت خود را برای مقابله با انگلیس محدود دیدند  به دول محور خاصه آلمان متمایل شدند. به‌عبارت‌دیگر منازعه جهانی در جهان اسلام نیز بازتولید شد. به این نحو که گروهی به متفقین و گروهی نیز به دول محور متوسل شدند. در ادامه شکست قیام رشیدعالی گیلانی در عراق منجر به کوچ جریان مقاومت از عراق شد. آن‌ها در اواخر بهار ۱۳۲۰ به ایران گریختند. 
  امین الحسینی در ایران
منازعه و رقابت آلمان و انگلستان در خاورمیانه اگرچه به‌شدت رویارویی نظامی این دو کشور در اروپا نبود اما این رقابت برای این آن‌ها اهمیتی کمتر از آن نبرد نداشت. انگلیس که از سال‌های دور در این منطقه نفوذ داشت توانست رقیب را در عراق شکست دهد. آخرین مرحله این تخاصم در ایران بود. ایران به معرکه جاسوس‌های دول محور و متفقین تبدیل‌شده بود. حاج‌امین الحسینی و رشیدعالی گیلانی بعد از شکست در عراق راهی ایران شدند. الحسینی در ایران ازیک‌طرف درصدد ارتباط با آیت‌الله سید ابوالقاسم کاشانی بود. وی از قبل مکاتباتی با کاشانی انجام داده و از رویکردهای تقریبی و وحدتی او آشنا بود. الحسینی از سویی نیز دلخوش به یاری نیروهای متمایل به آلمان میان رجال ایرانی بود. محل اقامت حاج‌امین منزل فطن‌السلطنه مجد نماینده رودبار در مجلس شورای ملی بود. وقتی ایران موردحمله متفقین قرار گرفت از سوی فضل‌الله زاهدی مخفی شد تا آنکه از مرز عبور داده شد و به ترکیه رفت.  امین‌الحسینی همچنین دوست فرانتس مایر مأمور سازمان اطلاعات و امنیت آلمان موسوم به «اس.د» در ایران بود. وی در نامه‌های خود به مایر از نفوذ و اهمیت کاشانی در جامعه ایران یادکرده بود. الحسینی نامه را به مایر داده بود. مایر که بازداشت شد این نامه به اتهامی علیه کاشانی تبدیل شد. کاشانی بازداشت شد اما نیروهای متفقین نتوانستند به الحسینی دست یابند. او به سفارت ژاپن و بعد به سفارت ایتالیا رفت و سپس با لطایف‌الحیلی از ایران گریخت.  وی از راه ترکیه راهی اروپا شد و توانست رهبران ایتالیا و آلمان دیدار کند. در این ارتباطات او توانست حمایت‌های دولت‌‌های محور را در حمایت و آموزش نیروهای اسلامی مغربی، بوسنیایی و فلسطینی را جلب کند. در پایان جنگ و با اشغال آلمان امین‌الحسینی نیز اسیر شد. وی در رقابت بین نیروهای فرانسوی و انگلیسی از سوءقصد صهیونیست‌ها گریخت و به مصر رفت. با تشکیل حکومت اسرائیل تلاش‌های امین‌الحسینی نیز برای مقابله با صهیونیست‌ها افزایش یافت. او مجدد به سراغ مسیحیان نیز رفت و با تأسیس جمعیت اسلامی-مسیحی سعی در اتحاد آ‌ن‌ها علیه صهیونیست‌ها داشت. تلاش‌های امین‌الحسینی صرفا از طرف صهیونیست‌ها مورد تخطئه نبود. جریان‌های چپ‌گرای فلسطینی نیز او را مرتجع می‌دانستند و با او همکاری نمی‌کردند.
در این دوره نیز رویکرد الحسینی در نشان دادن تمایلش به آلمان‌ها و قرار داده جبهه اسلامی در طرف دول محور خطایی استراتژیک بوده است. نازی‌ها در حمایت از جبهه اسلامی گامی برنداشتند و صرفا به چند تبلیغ صوری در حمایت از اسلام و کشورهای اسلامی اکتفا کردند.  قرار گرفتن این جبهه اسلام در جبهه نازی‌های در عمل جریان سوم به اتحاد اسلامی را در طرف بازنده جنگ قرارداد و در عمل توجیه متفقین برای اعمال هزینه‌بر کشورهای اسلامی را موجه جلوه داد. درحالی‌که اگر عملکرد حاج‌امین الحسینی در این دوره در فعالیت‌های سیاسی متوقف می‌ماند یا آنکه فعالیت‌های نظامی و مقاومت‌های سخت تحت فرمان‌ او به مرز‌ها و خاک فلسطین محدود می‌شد از آن روی که بریتانیا نمی‌توانست جبهه جدیدی را پوشش دهد احتمالا نتیجه بهتر در آزادی قدس کسب می‌شد. سیاست انگلیس در این دوره در قبال اعراب مشغولیت ‌‌آن‌ها به اتحادیه و انجمن‌های سیاسی بود تا از مسئله فلسطین را مسکوت بگذارد. 
 حاصل سخن 
عملکرد حاج‌امین الحسین از جهت وحدت‌بخشی و تحقق اتحاد مسلمین در برابر استعمار بریتانیا مهم است. با موجود این برخی از خطاهای راهبردی او خاصه در اعتماد به انگلیسی‌ها در سال‌های اول بحران حائز اهمیت است. وی در برخی از مقاطع به میانجیگری انگلستان در معرکه مسلمانان و یهودیان امیدوار بود. به‌بیان‌دیگر امین الحسینی در وضعیتی به بریتانیا امید داشت که با حمایت‌های آشکار و پنهان دولت و نیروهای تحت فرمان دولت انگلستان، صهیونیست‌ها فرصت رخنه و نفوذ و تسلط بر فلسطین را پیدا کردند. 
در نخستین سال‌های مقاومت فلسطینیان در برابر انگلیسی‌ها، الحسینی با اعتماد بی‌جا نسبت به دولتمردان بریتانیایی، بخش عظیمی از توان نیروهای مقاومت را از بین برد. به‌عبارت‌دیگر در نخستین‌ سال‌های اشغال مقابله با این کشور استعماری می‌توانست بهتر و دقیق‌تر صورت گیرد. اما انگلیسی‌ها با مسئولیت دادن به الحسینی و اجازه بازیگری به او در حوزه سیاسی در عمل از توان نظامی و مقاومت نیروهای فلسطینی را کاستند. سال‌هایی که الحسینی در پی مطالبات مردم فلسطین به روش دلخواه انگلیسی‌ها بود صهیونیست‌ها از مناطق مختلف مهاجر وارد فلسطین می‌کردند و زمین‌های زراعی مسلمانان را تصاحب  می‌کردند. 
بر رویکرد تقریبی و وحدتی الحسینی باوجود ضرورت آن در روزگار وقت چند نقد دیگر وارد است. الحسینی چه زمانی که در پی تحقق مطالبات مردم فلسطین امیدوار به مذاکره با انگلستان بود و چه زمانی که با توسل به آلمان هیتلری درصدد مقابله با بریتانیا بود اشتباه کرد. وی به‌جای این فرصت سوزی‌ها اگر مقاومت مسلحانه فلسطینیان در مقابله با بریتانیایی‌ها و صهیونیست‌ها در همان سال‌ها ابتدایی بحران را دنبال کرده بود نتیجه‌ای بهتر می‌یافت. در سال‌های جنگ جهانی دوم نیز مشغولیت انگلستان در جبهه‌های متعدد باعث شده بود تمرکز آن کشور بر فلسطین کاهش یابد اما الحسینی به‌جای تمرکز قوا در مرز‌های فلسطین وارد بازی نازی‌ها شد تا در راهبرد آن‌ها ایفای نقش کند. الحسینی وقتی فرصت کار نظامی داشت به فعالیت سیاسی روی آورد و زمانی که می‌توانست عمل سیاسی گسترده انجام دهد و توان نظامی خود را در فلسطین متمرکز کند به سمت آلمان پیش رفت.

اين مطلب در روزنامه رسالت منتشر شده است

علیه خشونت همدل با تجاوز

 تأملی در مواجهه یهودیان روشنفکر ایرانی با بحران فلسطین در نخستین سال‌های انقلاب اسلامی

چهارم دی‌ماه ۱۳۵۷ اعلامیه‌ای از سوی روشنفکران یهودی ایران منتشر شد که ضمن همدلی با نیروهای انقلابی ایران، علیه صهیونیسم اعلام موضع کرده بود.  اعلامیه موردنظر نخستین نمود تشکلی بود که در ادامه با عنوان «جامعه روشنفکران کلیمی ایران» سعی در سامان‌دهی رابطه یهودیان ایران و انقلاب اسلامی را داشت. آن جمعیت توانست نخستین نشریه یهودیان ایران در عصر انقلاب اسلامی را با عنوان «تموز»  منتشر کند. انتشار این نشریه ۱۲ سال ادامه یافت. گروه تحریریه تموز عبارت بود از : هارون یشایایی(سردبیر)، هوشنگ کرمیلی(صاحب‌امتیاز)، نیره حبرون و دیگران. یکی از موارد جنجالی این نشریه و جامعه روشنفکران یهودی در همان شماره دوم تموز رخ داد و آن اعلام حمایت نشریه از محمدرضا سعادتی و محکومیت بازداشت او بود. سعادتی به جرم جاسوسی برای شوروی دستگیرشده بود. 
 اعتراض به بازداشت محمدرضا سعادتی
«بازداشت محمدرضا سعادتی عضو سازمان مجاهدین خلق ایران یک‌بار دیگر نشان داد که دشمنان انقلاب ایران به‌آسانی حاضر نخواهند بود از توطئه‌های خود دست‌بردارند، توطئه‌ای که علیه سازمان مجاهدین خلق ایران این پیشتازان دلیر انقلاب ایران سازمان‌یافته است محکوم‌به شکست می‌باشد. 
ما خواستاریم محمدرضا سعادتی هر چه زودتر آزاد شود و نفاق افکنی بین نیروهای انقلاب متوقف گردد و توطئه‌هایی که متوجه سازمان مجاهدین خلق است برملا گردد تا انقلاب ایران بتواند راه خود را بر محو کامل امپریالیسم و استبداد ادامه دهد».
 جامعه روشنفکران یهودی ایران تموز در شماره‌ای دیگر همدلی خود با این سازمان تروریستی را نشان داد. 
 روشنفکران یهودی و مسئله فلسطین
یهودیان ایران از بدو شکل‌گیری اسرائیل و حتی قبل از آن مراوداتی با صهیونیست‌ها داشتند. باوجوداین همواره در تعامل با اسرائیل بین ‌آ‌ن‌ها اختلاف بود. اسرائیل ازیک‌طرف به یهودیان هویت و شخصیت داده بود و از سوی دیگر با جنایات خود در فلسطین باعث نفرت عموم از یهودیان بود. با رخداد انقلاب اسلامی و موضع شفاف و صریح انقلاب اسلامی در قبال مسئله فلسطین، یهودیان ایران خاصه جریان موسوم به جامعه روشنفکران یهودی ایران مواضعی همدل با گفتمان رسمی در قبال بحران فلسطین اخذ کردند. با این تفاوت که به موجودیت اسرائیل و اهمیت این رژیم برای یهودیان تأکید داشتند. مهم‌ترین نقد روشنفکران یهودی ایران در دهه ۱۳۶۰ به رژیم صهیونیستی معطوف به جنگ‌طلبی و خشونت کاربردی نیروهای نظامی آن علیه مسلمانان بود. نویسندگان تموز در شماره سیزدهم این نشریه اظهار می‌دارند: علیرغم تمایل مردم عادی اسرائیل به صلح و آرامش متأسفانه در طی این سی‌ویک سال که از پیدایش این کشور می‌گذرد جنگ با همسایگان و فلسطینی‌ها همیشه کلیه مسائل زندگی مردم را تحت‌الشعاع قرار داده  و دولت‌هایی که بر سرکار آمده‌اند بدون استثناء به این وضع جنگ دامن زده‌اند و با پیروی از یک سیاست تجاوزکارانه نسبت به همسایگان، جوانان را به میدان‌های جنگی برای تأمین منافع خود و پایگاهی برای دیگران کشانده‌اند. آنچه در رویکرد تموز و جمعیت روشنفکران یهودی ایران نمایان است طرد و رد خشونت اسرائیل در قبال مسلمانان است. آن‌ها همواره این خشونت را رد می‌کنند چراکه در گام نخست «مردم اسرائیل» از این خشونت آسیب می‌بینند. هیچ‌گاه چگونگی تشکیل این رژیم موردنقد قرار نمی‌گیرد بلکه شیوه‌های سیاست‌ورزی و اعمال خشونت آن رد می‌شود. 
 توجه به مشکلات و مسائل یهودیان ایرانی ساکن فلسطین
تشکل موردنظر بخش دیگری از علایق و مطالبات در حوزه فلسطین را با مسائل ایرانیان یهودی ساکن در فلسطین اختصساص داده است. نویسنده‌ای به نام محبان در مطلبی با عنوان «مشکل ایرانیان» این مهم را موردتوجه قرار داده است: «فریاد نارضایتی‌های یهودیان ایران از دولت اسرائیل به آسمان می‌رسد. چراکه حقوق حقه یهودیان ایران با تبانی اسرائیل و شاه خائن پایمال گردیده است.»  در همین مطلب، نویسنده ادامه می‌دهد: از بدو تأسیس اسرائیل عده‌ای مهاجر ایرانی بنام(عوله) به اسرائیل رفته‌اند و اسرائیل آن‌ها را به کارگری و استثمار خود درآورده است. طبق قانون اسرائیل مهاجر ایرانی حق بازگشت به ایران و زادگاه خود را ندارد. چنانچه یک مهاجر بخواهد به ایران برگردد، حتی یک هفته یا یک روز خود را در ایران بگذراند، رژیم او را وادار و مجبور می‌کند که اول ترک تابعیت از ایران نموده آن‌وقت برای یک ماه به ایران بیاید و پس‌ازآن مانند اسیر مراجعت به اسرائیل کند. اگر چنین نکند بازگشت به ایران جزو محالات خواهد بود. اجرای این قانون کذایی دولت اسرائیل، زنجیرهای اسارت را به‌پای مهاجرین یهود ایرانی بسته که حق گریز نداشته باشند.  تصویری که رسانه‌های وقت از مراودات عمیق پهلوی، یهودیان و اسرائیل ترسیم می‌کردند. تشکل‌های یهودی را وادار می‌کرد تا ضمن شکستن این کلیشه، برظلم‌های روا شده بر یهودیان توسط اسرائیل و رژیم پهلوی تأکید کنند. در همین ماجرای سلب تابعیت از یهودیان ایران، جامعه روشنفکران یهود به‌شدت بر نقش دولت پهلوی بر همکاری با اسرائیل در این زمینه تأکید می‌کرد و از این طریق سعی در ترسیم تصویری متفاوت از یهودیان ایران در ارتباط با اسرائیل و پهلوی بود. 
 معرفی لایه‌های پنهان صهیونیسم
روشنفکران یهودی ایران به‌شدت بین یهودیان و صهیونیست‌ها تفاوت بلکه تضاد قائل بودند. آن‌ها سعی کردند در سلسله یادداشتی با عنوان «صهیونیسم در تئوری و در عمل» در نشریه تموز این مهم را موردتوجه قرار دهند.  تبرّی از صهیونیسم هرگونه نسبتی بین یهودیان ایران و اسرائیل را از بین می‌برد و از این طریق بخش زیادی از پرسش‌های مطرح در نسبت بین یهودیان ایران و اسرائیل پاسخ داده می‌شد. همچنین نویسندگان تموز در بررسی ریشه‌های تاریخی صهیونیسم، بین این جنبش شبه‌یهودی و نازیسم پیوند ایجاد کردند. نویسندگان تموز ابراز داشتند  تأکید نازی‌ها و صهیونیست‌ها بر الهایت نژادی و رهایی یک نژاد خاص، ناشی از پیوندهای سیاسی و فکری این دو دارد.  آن‌ها حتی گزارشی از همکاری نازی‌ها و صهیونیست‌ها ارائه کردند و تعدادی از افراد صهیونیست که با نازی‌ها همکاری داشتند را برمی‌شمردند.  
نازی‌ها اکنون نیز جزو منفورترین گروه‌های اجتماعی هستند. نفی این گروه پیش از آنکه خدشه‌ای به نازی‌ها یا صهیونیست‌ها وارد کند، تصویری ضدخشونت از گوینده آن و ابراز کننده آن ترسیم می‌کنند. یهودیان روشنفکر سعی کردند با برقراری نسبت جنایات‌ مختلف به صهیونیسم دامن خود را از جنایت‌های صورت گرفته پاک کنند. در این تصویر همه جنایات صورت گرفته توسط اسرائیل بر عهده صهیونیست است و آن‌ها همان نازی‌های روزگار جدیدند و هیچ نسبتی با یهودیان ندارند. 
 راه‌حل پیشنهادی یهودیان روشنفکر برای بحران فلسطین
روشنفکران یهودی ایران اگرچه خود را ضد صهیونیسم معرفی کردند و با همدلی با انقلاب ایران و مسلمانان فلسطین، جنایت‌های اسرائیل علیه آنان را محکوم کردند اما پیشنهاد آن‌ها برای بحران فلسطین چیزی متضاد با رویه و رویکرد اسرائیل نبود. نشریه تموز  با درج مطلبی از یشعیاهو لایبویج با عنوان «یهودیت یک سیستم قدرت نیست» دیدگاه جریان روشنفکری یهود در قبال مسئله فلسطین را ابراز می‌دارد: اینکه در مسئله فوق فقط یک‌راه حل وجود دارد: «یا جنگ دائمی و شدید یا تقسیم سرزمین بین این دودسته و البته با رعایت منطق و عدالت.»  
نکته اصلی و اساسی در تبیین دیدگاه «جامعه روشنفکران کلیمی ایران» به رسمیت شناختن اسرائیل است. روشنفکران یهودی موردنظر باوجودآنکه به جنایت‌های اسرائیل و صهیونیست‌ها در فلسطین و منطقه اذعان دارند و صهیونیسم را به‌عنوان یک فرقه جعلی و ضد یهودی نفی می‌کنند اما حاضر به نفی و رد دست‌آورد آن(دولت یهود) نیستند؛ چراکه بخش مهمی از هویت‌یابی خود را ناشی از ایجاد اسرائیل و مساعی صهیونیست‌ها می‌دانند. 
جامعه روشنفکران یهودی ایران نیز مانند غالب جمعیت‌های یهودی با رویکردها ضد انسانی اسرائیل در فلسطین و منطقه مخالف‌اند. همچنین با تفکیک یهودیان ایران و جریان صهیونیسم و ترسیم فشارهایی که اسرائیل بر روی یهودیان ایرانی برای ماندن در فلسطین داشت، بر این تفکیک تأکید کردند. آن‌ها حتی بین صهیونیسم و نازی‌ها همدلی و ریشه‌های مشترک قائل بودند. در کنار این نگاه‌های سلبی به اسرائیل و صهیونیسم، گردانندگان نشریه تموز یعنی جامعه روشنفکران یهودی ایران، هیچ‌گاه موجودیت اسرائیل را نفی نکردند. راه‌حل آن‌ها برای بحران فلسطین نشان می‌دهد که ‌آن‌ها در کنار نقدهای خود به اسرائیل و رژیم حاکم بر آن، بر موجودیت سیاسی اسرائیل و نقش تعیین کننده آن در هویت‌بخشی به یهودیان تأکیددارند. 

اين يادداشت در روزنامه رسالت منتشر شده است.