شکست حلقه
بسم الله الرحمن الرحیم
شکست حلقه
به مناسبت سالگرد انتخابات ریاست جمهوری دهم
1.با نگاهی گذرا به انقلاب های دوران معاصر متوجه یک نکته اساسی در آن ها می شویم،و آن فرایندی است که قبل از انقلاب شروع و با وقوع آن تداوم می یابد.حلقه مدیران عنوانی است که من برای این فرایند برگزیده ام.قبل از وقوع انقلاب،رئوس انقلاب با تشکیل گروه های گوناگون انسانی در قالب و ابعاد مختلف با رژیم حاکم به مبارزه می پردازند.در ادامه با پیروزی انقلاب،افراد حاضر در گروه های مختلف که در انقلاب هر کدام به نوعی سهمی داشتند.به فراخور اقدام خود سهمی از مناصب حکومتی را نصیب می شوند.(البته منکر نیستیم که عده ای بیشتر یا کمتر از تلاش خود پاداش می گیرند) انقلاب اسلامی نیز از آن حیث که یکی از این انقلاب ها است از این قاعده مستثنی نیست.
2.فضای بی ثبات حاصل از انقلاب گروه های انقلابی را که حالا هر کدام به تناسب علقه های خود بخش هایی از حکومت را اداره می کردندرا مجبور کرد که در حیطه کاری و مدیریتی خود جز به هم مسلکان خود به کسی دیگر اعتماد نکنند.ناکارآمدی دولت موقت و نفوذ ضدانقلاب در این برهه منجر شد تا انقلابیون آزموده را دیگر نیازمایند و به غیر خود اطمینان نکنند. و بر همان مرام خود یعنی اعتماد به دوستان،آشنایان وهم مسلکان خود بمانند.پس فضای بی ثبات انقلاب باعث شد تا انقلابیون به کسی جز خود اعتماد نکنند،و زمام مدیریت امور را خود در دست بگیرند.
3.هشت سال جنگ در برابر عراق نیز بی ثباتی را تداوم بخشید. این بار نیز استدلال و توجیه انقلابیون ویا شاید خود انقلاب این بود که، ببین برادر جنگ است دیگر، در چنین فضایی نمی شود امور را به افراد کم تجربه سپرد.( بگذریم از مدیریت نظامی وقت که در دست بچه بسیجی های کم تجربه بود و اگر بخواهم به مدیران این دوره امتیاز دهیم، غیر از همین ها کی نمره قبولی می گیرد؟) پس مناصب اقتصادی و سیاسی کشور در دست همان افراد ماند. به این توجیه که ما انقلابی هستیم،ما حزب الهی هستیم.
4.بعد از جنگ که جامعه رنگ بوی ثبات و نضج سیاسی به خود گرفته بود دیگر توجیهی برای تداوم مدیریت افرادی خاص بربخش های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی وجود نداشت و جامعه می رفت تا نسل دوم انقلاب را در عرصه مدیریت تجربه کند. اما تنها یک استدلال یا توجیه کافی بود تا همه این امیدها را به یاس تبدیل کند.
تجربه،این به قول قدما پدر علم، باعث تداوم مدیریت افراد قبلی بر عرصه سیاسی و اقتصادی کشور شد.بله حال دیگر شیوه استدلال افراد در مورد توجیه و علت بقای خود بر منصبشان با قبل کمی متفاوت بود: ما انقلابی هستیم، ما با تجربه هستیم و ما با فلانی هم پیاله هستیم.البته در این برهه که به دوران سازندگی مشهور است افراد جدیدی که اتفاقا کم هم نبودند وارد عرصه مدیریتی شدند،که وجه مشخه این افراد داشتن نسبت فامیلی با انقلابیون(رئوس انقلاب) بود.این افراد بیشتر گلوگاه های اقتصادی کشور را در دستان خود داشتند.
5.فصل بعد،فصل جدیدی شد،به قول خودش آمد تا فضای جدیدی برای تنفس ایجاد کند.لذا گفت دوران ما دوران توسعه سیاسی است.بله دوم خرداد شروع شد.اگر چه یکی از وجه مشخصه های خاتمی و اصلاحاتیان نقد بر هاشمی و سازندگیش بود اما خاتمی بدون حمایت هاشمی نمی توانست کرسی او را بدست آورد.خاتمی نیک می دانست که روند توسعه و شیوه مدیریت هاشمی چیان، متناسب با ساختار این انقلاب نیست. اما او نمی توانست حمایت های هاشمی و هاشمی چیان از خودش را فراموش کند. از طرفی او خود برای زنده کردن اموری پا به میدان گزاشته بود که اگر چه جنسشان به امور مورد عنایت هاشمی یکی نبود ولی ریشه آن ها قطعا یکی بود.فلذا خاتمی به این بسنده کرد.که لوای اقتصاد و امور مربوط به آن را به تکنوکرات های هاشمی بسپارد. و خود و مشاوران(بخوانید صاحبانش)در حلقه فرهنگ و سیاست جولان دهند. پس در این دوره مناسب مدیریتی تقسیم شد،اما چه تقسیم شدنی؟ بخش اقتصادی همچنان در دشت آقایان و آقازادگان ماند. و عرصه فرهنگ و سیاست کسانی را به خود دید که خود را وامدارا اولین حلقه مدیریتی بعد از انقلاب می دیدند.(ملی مذهبی ها و حلقه مدیریتی بازرگان)پس همان بود که بود فقط پالانش عوض شده بود.
اوضاع انقلاب چنان پیش می رفت که رفت.اما در این مقال نقطه مورد اعتنا بخش مدیریت کشور است به خصوص مدیریت اقتصادی.
6.در تیر84و خرداد88 توگویی داشت اتفاقی بزرگ می افتاد، این را می توان از دندان تیز کردن حریفان برای رقیبال خوب فهمید.دراین دو مقطع رویارویی حریفان دیگر از جنس رقابت های انتخاباتی قبل نبود چرا که در دوره های قبل حریفان صرفاً به نقد هم اکتفا می کردند. ولی در این برهه دیگر نقد کارساز نبود، بایستی از شیوه های دیگر جهت خارج کردن رقیب از میدان مسابقه استفاده کرد.پس شدآنچه شد.
اما با شروع کار دولت خدمت گزار نقدها و فحش های انتخاباتی تمام نشد،بلکه روز به روز بیشتر می شد.و تو گویی رقابت انتخابات دهم ریاست جمهوری از فردای شروع به کار دولت نهم شروع شد.بله ستاد انتخاباتی آقای هاشمی تعطیل نشد بلکه تابلویش را عوض کرد و با نیرویی دو وسه چندان به کار خود ادامه داد.
اما واقعا چه شده بود که اینچنین نیروهای مدیریتی دوره های قبل کشور به جان دولت نهم و در ادامه دولت دهم افتادند. مگر احمدی نژاد چه خبط و خطایی کرده بود؟
بنده به جد بر این اصل اجتماعی و تاریخی اذعان دارم که پدیده های اجتماعی تک علتی نیستند،اما به این اصل نیز اذعان دارم که از میان علت های مختلف، یک علت از همه تاثیرگزار تر است.با توجه به مقدمه فوق(1و2و3و4و5و6)و مطلب بالا علت این همه هجمه به دولت نهم و در ادامه دهم.چرایی این سیل عظیم از نقدها و فحش هایی که نثار دولتین و شخص احمدی نژاد می شود را تا جایی که به زیر سوال بردن امانت داری جمهوری اسلامی می شود. را در جریان و پدیده شکست حلقه می دانم. حال این شکست حلقه چیست؟ اگر مایل هستید ادامه مطلب را بخوانید.
یادتان هست آنجا که از حلقه مدیریتی حاصل از تمرکز قدرت در دست انقلابیون گفتیم،آنجا که از تداوم چندین و چند ساله مدیریت اقتصادی گفتیم.
آری! تمرکز بیش از 10،15 ساله بخش مدیریتی کشور به خصوص بخش اقتصادی در دست عده ای خاص،(آقا و آقازادها)منجر به ایجاد توهم برای آنها شده بود توهمی که باعث شد آن ها فکر کنند مالک مطلق العنان این بخش ها هستند، که بودند.!
آهنگر زاده گرمساری از همان وقت که شهردار تهران بود با اخراج آقازاده ای از مدیریت متروی تهران نشان دادکه به هیچ وجه اهل مدارا با این طایفه نیست. و کسی است که نه تنها به آن ها باج نمی دهد بلکه در جهت شکستن حلقه های قدرتی که آن ها ایجاد کرده اند گام برمی دارد.بله او، همچون تجربه ای از خود به نمایش گذاشته بود. و طبیعی است اگر همچون کسی بخواهد به منصبی بالاتر بیاید برای صاحبان حلقه خطرناک خواهد بود،که بود.!پس همان وقت کمر به تضعیف او بستند.ولی احمدی نژاد اگرچه یک انقلابی به معنای صاحب حلقه نبود اگرچه یک رزمنده به معنایی عضوی از حلقه نبود اما او روح انقلاب را خود درک کرده بود. انقلاب با ثبات دشمن است و آن را بر نمی تابد،انقلاب سر نترس دارد. انقلاب اگرچه فرزندانش را می خورد ولی به تولید فرزندان جدید نیز می پردازد.احمدی نژاد زاده انقلاب است،سر نترس ،دشمنی او، با ثبات و در ادامه تمرکز قدرت در قالب های سایسی ، فرهنگی و ، مدیریتی پر واضح است.او حتی حاضر نیست که مدیر موفق خود را بر منصب خود ابقا کند که مبادا روزی تمرکز قدرت ایجاد کند. و مسلماَ چنین فردی جرثومه های ثبات و تمرکز قدرت و حلقه ی آنان را بر نخواهد تابید. لذا حلقه نیز بر دشمنی با او خواهد ماند.
با همه تفاوت برنامه ها و سیاست ها ی حلقه و احمدی نژاد.چرا حلقه کارهای نیک یا حتی اموری را که خود حلقه به دنبال آن بوده و اینک دولت در حال پیگیری آن است را نیز مذمت می کند؟ چون احمدی نژاد بنیان حلقه را نشانه رفته است. آنجا که در همان دولت نهم مناسب اقتصادی و پست های مدیریتی کلان را از اعضای حلقه و نوچه های آن ها گرفت، حلقه زخم خرده به دنبال تلافی بود.همه راه ها امتحان شد. از کارشکنی تا فرستادن نامه با موضوع کم عمر بودن دولت نهم، به کشورهای عربی ولی هیچ کدام آنطور که باید جواب نداد.پس منازعه به کارزار انتخابات دهم کشیده شد. تنها یک راه ماند وآن حمله بود.ولی اینبار نه به سوی احمدی نژاد و دولتش بلکه حمله به نظام جمهوری اسلامی.
با همه این اوصاف احمدی نژاد،دولتش،نظام و مردم جمهوری اسلامی همه وهمه تاوان یک چیز را می دهند،چیزی که خود انتخاب کردند: شکست حلقه.
ولی آیا حلقه های جدید در حال شکل گیری است؟